آدم حسابی وُ سَر بـــراه که داد وُ فریاد نـمـیـــزنـــه!!! ...

    

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم


 شهريار پرويزي :

به تازگي اكران فيلم «هيس! دخترها فرياد نمي زنند» در سينماهاي كشور آغاز شده است، فيلمي كه صرف نظر از خصوصيات سينمايي اش،  موضوعي را دستمايه بحث و كنكاش قرار داده كه بسيار حساس و به قولي «تابو»، مي باشد، توصيه مي كنيم كه همه اين فيلم را ببينند. در صحنه هايي از فيلم فرياد بي صداي دختربچه هايي را نمي شنويم و فقط مي بينيم كه قرباني خشونت جنسي بزرگسالان اطراف خود مي شوند.

كودكان معصومي كه، مظلومانه تقلا مي كنند تا صداي نحيف خود را به گوش خانواده و معلمين و مربيان خود برسانند، اما راه به جايي نمي برند، و در مسيري ناخواسته مورد سوء استفاده و خشونت قرار مي گيرند، صدايشان خفه مي شود و در شيرين ترين سالهاي زندگيشان، با دنيايي از كابوس و وحشت، مواجه مي شوند. به ظاهر ما والدين و بزرگترها در كنارشانيم، اما انگار گوشها و چشم هايمان بسته است و نمي بينيم و نمي شنويم كه درد مي كشند! زجر مي كشند! خورد مي شوند!
خصوصا كه اين روزها هم آنقدر معيشت بر ما سخت شده كه پدر و مادر را از خانه و خانواده روز به روز دور تر مي كند و كودكان و 
نوجوانان ما مي مانند و غريبه هايي كه شايد فرزندان ما را قرباني هوس هايشان كنند. وقت است كه لحظه اي درنگ كنيم در رابطه مان با كودكانمان، اين امانتهاي الهي را مراقبت كنيم و به آنها بياموزيم كه بعضي وقتها، حرفهاي دلشان را فرياد بزنند برايمان تا بشنويم. به كودكان مان، چه دختر و چه پسر بياموزيم كه مشكلات و تنشهاي زندگيشان را با صداي بلند و خيلي زود به ما يادآور شوند.
مربي ها و معلمها نيز اين را بدانند كه در برابر كودكان زير دستشان مسئوليت دارند، نبايد شانه ها را بالا بياندازند و بگويند به ما چه! بلكه بايد نجيبانه اين بار احساس مسئوليت را به دوش كشند و بر خود واجب فرض كنند كه؛ دريابند در ذهن و روان كودك و نوجوان، اگر تنش و بحراني است، بگويد و كودك خود را در پناه محكم مربي و معلم خود ببيند، راهنمايي شود و از دامهاي احتمالي رها شود، گرچه جامعه درگير آسيبهاي اجتماعي زيادي مي باشد، اما آسيب ديدن كودكان معصوم، ظلمي است آشكار كه اگر رفع نشود و با آن مقابله نشود، آتشش دامن همه جامعه را خواهد گرفت، پس مراقب كودكانمان باشيم و آنها را به امان خدا رها نكنيم.

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

     

  بی-خـُـــدا باش ، هر چه خواهی کن!؟ ...  


   بی-خـُـــدا باش ، هر چه خواهی کن!؟ ... 




 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی




ما میگوییم که در حکومت اسلامی ، به تخلفات «مـهـــدی» وُ «مـحـمـــود» ، شهرام یا بهرام ، بی-اغماض رسی


       

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم

  واقعیت این است که افکار عمومی می پرسند اگر مهدی هاشمی متهم است و اگر برخی طی 8 سال دیگران را در رسانه و سخنرانی ها و با ادعاهای واهی متهم به فساد کردند و رفتند چرا نباید پاسخگوی اقدامات و اعمال و افعال و سوء مدیریتهایشان باشند، مگر می شود یک نفر بیاید و شهری را با ادعای نیت صواب ویران کند و بعد هم برود پی کارش، آیا می شود با نیت خوب، مردم و کشور را به سوی نقطه خطر و سقوط برد و بعد هم گفت نیتم صواب بوده است! ما فتنه گران را محکوم دانسته و معتقدیم باید هر عامل اخلال و آشوبی را بدست قانون سپرد اما چرا همزمان با ذکر اینهمه عبارت مربوط به جریان فتنه کسی از اقدامات متخلفانه و سوء مدیریتها و عدم نظارتها و خالی کردن بیت المال سخن نمی گوید!؟ نگرانی آنجاست که اگر فردا در یک بانک در یک شهرستان کوچک یا اداره محلی یا توسط یک شخص رده صدم در دولت روحانی تخلفی صورت گرفت و یا اختلاسی صورت پذیرفت چه خواهد شد، آیا همین مدعیان امروز باز هم سکوت خواهند کرد یا فریاد بر می آورند که شترها را با بارش دزدیده اند.
ما نمی گوییم خدای ناکرده دولتمردان در دزدی ها نقش داشته اند، ما نمی گوییم صاحب منصبان دولت در اختلاسها نقش داشته اند
اما می گوییم که سوء مدیریت، ناکار آمدی و عدم نظارت دقیق وعزل و نصبهای بی مورد و همچنان عدم توجه به توصیه های سازمانهای نظارتی و بی کفایتی موجب شده عده ای به سادگی ببرند و بچاپند و آب از آب تکالن نخورد تا بلاخره بناچار دستها رو شود.
 

سایت الف متعلق به احمد توکلی در همین باره نوشت:
محمود احمدی نژاد / حاشیه‌ی جلسه‌ هیات دولت / 8 تیر 1390
«در واقع کابینه خط قرمزی است که اگر بخواهند به آن دست‌اندازی کنند، دیگر من باید وظیفه‌ی قانونی خود را انجام دهم و این حتماً به کشور آسیب می زند.»
این جمله ناظر به خط قرمز کذایی ترسیم شده برای جلوگیری از برخورد قانونی قوه قضائیه با تخلفات نزدیکان احمدی نژاد بود. نیاز به اطلاعات محرمانه و پشت پرده نیست. با یک جست و جوی ساده هم می توان متوجه شد که علیه حلقه نزدیک به محمود احمدی نژاد، اتهامات فراوانی مطرح می باشد. اسفندیار رحیم مشایی، محمدرضا رحیمی، حمیدرضا بقایی، ملک زاده، سعید مرتضوی و ... از جمله این افراد می باشند. خیلی از این افراد در روزها و هفته های پایانی مسئولیت خود حتی تقدیر شدند و پاداش های چند صد میلیونی نیز به آنها پرداخت گردید.

حرف این هست:
ما نمی گوئیم رسیدگی شود که 800 میلیارد دلار درآمد نفتی در طول این هشت سال چگونه هزینه شد که همه طبقات محروم و متوسط جامعه روز به روز ناتوان تر شدند؛   ما نمی گوییم رسیدگی شود چه کسانی با تصمیمات اشتباه خود ضرر و زیان های جانی و مالی فراوانی به مردم وارد نمودند؛   ما نمی گوئیم رسیدگی شود چ  را ارزش پول ملی در طول این چند سال تا به این حد بی ارزش شد و تنزل یافت؛   ما نمی گوئیم رسیدگی شود که چرا افراد بی لیاقت در این دولت پست و مقام گرفتند و هر روز نیز ترفیع درجه و مقام نصیب آنها شد؛  
ما نمی گوئیم رسیدگی شود چه کسانی در طول هشت سال گذشته آمارهای دروغین به مردم دادند ولی در نهایت زمین سوخته تحویل دادند؛  
ما نمی گوییم رسیدگی شود که چه کسانی در حرف و آشکارا شعار می دادند ولی در عمل و پنهانی با هوشنگ امیراحمدی ها و کانال های سطح پایین به دنبال ایجاد رابطه با غرب از موضع ضعف بودند؛  
و ...


ما می خواهیم؛
به اتهام مرتکبین دزدی، غارتگری، اختلاس، رشوه، کارچاق کن ها و ... رسیدگی شود.  کسانی که علاوه بر این که به بیت المال دست درازی نمودند آسیب های فراوانی به کارآمدی و مشروعیت نظام نیز وارد نمودند.  ما خواهان این هستیم که این لکه های ننگ پاک شوند و به سزای اعمال خود برسند تا همه بدانند در مملکت ما با فساد و خائنین به بیت المال مسامحه نمی شود.
مگر نه اینکه ما داعیه مکتبی بودن و پیرو علی بودن را داریم. اگر نمی توانیم در حد و اندازه های حضرت در پی اجرا نمودن احکام اسلامی باشیم اما این انتظار هم هست که برخلاف و مغایر با دستورات ایشان نیز عمل نکنیم.  مگر نه اینکه حضرت علی (ع)در نامه به زیاد بن ابیه، جانشین فرماندار بصره، راجع به خیانت به بیت المال هشدار می دهد و می فرماید: «همانا من، به راستى به خدا سوگند مى‏ خورم، اگر به من گزارش کنند که در اموال عمومى خیانت کردى، کم یا زیاد، چنان بر تو سخت گیرم که کم بهره شده و در هزینه عیال، در مانده و خوار و سرگردان شوى.»
مگر نه اینکه حضرت علی(ع) در نکوهش یکی از فرمانداران که از بیت المال سوءاستفاده کرده بود، فرمودند: «سوگند به خدا اگر حسن و حسین چنان مى ‏کردند که تو انجام دادى ، از من روى خوش نمى ‏دیدند و به آرزو نمى‏ رسیدند تا آن که حق را از آنان باز پس ستانم و باطلى را که به دستم پدید آمده نابود سازم.»
1392/5/28

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

     

 بی‌مخی که همه کاره شد ...  

      

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
عبرت نیوز:
همه چیز از وقتی شروع شد که شعبان بی‌مخ بالخره یعد از 4 سال ، دوره سربازی‌اش تمام شد وَ شبی با هواداران خود به تئاتر رفت.

  تئاتر فردوسی به سرپرستی عبدالحسین نوشین که ظاهرا نمایشنامه – مردم – علیه دربار را به صحنه برده بود. در آنجا شعبان بی‌مخ در یک دعوای خیابانی که بین خودشان پیش آمد همه چیز را به هم ریخت و از این تاریخ دربار او را به عنوان عنصری شرور کشف کرد. خودش در خاطراتش می‌گوید: "بچه‌ها یه روزنامه اطلاعات یا کیهان آوردن. دیدم با خط درشت اون بالا نوشته که شعبان بی‌مخ دیشب تماشاخونه فردوسی رو بهم‌زده، نوشین و عموئی‌ام داشتن اونجا نمایش «مردم» رو می‌دادن. منم اصلاً روحم اطلاع نداشت که این نمایش علیه شاهه... اصلاً نمی‌دونستم شاه چیه، مصدق چیه، داستان چیه..."
در این گیر و دار شعبان بی‌مخ (جعفری) تا 9اسفند سال 1331 سعی کرد خود را هوادار مصدق معرفی کند تا اینکه شنید شاه قصد مسافرت به خارج از کشور را دارد و با تحریکاتی از طرف بعضی از افراد برای جلوگیری از سفر شاه، سه چهار هزار نفری را جمع کرده و جلوی کاخ رفت تا مانع رفتن شاه بشود اما
به او اهمیتی داده نشد، او از زبان نصیری، شنید اگر می خواهی شاه نرود این را از مصدق بخواه!
شعبان با همان جمعیت روانه خانه مصدق شد، چون چهره‌ای شناخته شده بود مانع از ملاقات وی با مصدق شدند، او با قلدری جیپی که وسیله نقلیه محافظین منزل دکتر مصدق بود را تصاحب کرد و با همان جیپ به در آهنی بزرگ خانه مصدق کوبید، خواهر زاده اش در این حادثه کشته شد و خودش هم تیر خورد. در این بین دکتر مصدق خانه را ترک کرد تا اینکه شعبان بازداشت شد. خودش می گوید در دادگاه به اعدام محکوم شده بود اما روزنامه ها از یک سال حبس او نوشتند، او تا ظهر 28 مرداد 1332 در زندان ماند تا زمانی که ماجرای دیگری برای او پیش آمد که او را سردسته کودتاچیان 28 مرداد پایتخت کرد.
   حوالی ظهر 28 مرداد بود که زنی به نام پروین آژدان قزیه -که یکی از بدنام‌ترین زنان تهران بود- به ملاقات شعبان در زندان رفت و از شعبان دستور جمع‌آوری اراذل و اوباش را گرفت. در این میان سپهبد زاهدی که وزنه طرفین درگیری را مساوی دیده بود، به گروهی احساس نیاز کرد که به هیچ قاعده و قانونی پایبند نباشند و این طور شد که با هماهنگی‌های پروین آژدان اوباش و اراذل جمع شده بودند و در این بین وجود سردسته‌ای برای رهبری این گروه احساس شد و چه کسی بهتر از شعبان جعفری می‌توانست این کار را انجام دهد؟
اینجا بود که او از زندان آزاد شد. او را پس از آزادی یک راست به جمع هوادارانش ملحق کردند، آن هم به همراه یک جیپ ارتشی و شعبان با پرچمی قرمز در دست ماموریت خودش را با 5 الی 6 هزار نفر از اراذل و اوباش در به ثمر رساندن کودتای 28 مرداد آغاز کرد.
آن روزها جامعه-ی افراط و تفریط ها کار خود را کرده بود، مردم خسته از دعواهای جناحی سکوت کرده بودند، آنانی که عضو حزب و دسته ای بودند نظاره گر اوضاع شدند و اینطور میدان به دست شعبان بی‌مخ افتاد، شعبان برای اینکه اکثریت خاموش وارد میدان نشوند تمامی شب را با دسته خود در تهران پرسه زد، رادیو تسخیر شد و هواداران مصدق و سران دولت بازداشت شدند.
در این میان نقش اصلی و اساسی انگلستان و آمریکا در راه اندازی این کودتا نه تنها کم رنگ؛ بلکه بیشتر از آنچه که تصور می شد رنگین بود،
تا جایی که با اقدامات و برنامه ریزی های خود در ایران آن اتحاد 30 تیر را ظرف 12 ماه به چنان جدایی مبدل کرد که نتیجه آن، این بود که احزاب را مرعوب و مردم را خانه نشین کرد و مراجع قدرت را با کم ترین هزینه تحویل دربار دهد.
دولت دکتر مصدق، در دوره دوم حکومت سیزده ماهه‌اش از سی تیر 1331 با انواع توطئه‌ها، تشنجات و درگیری‌های خیابانی مواجه بود. وقوع کودتای 28 مرداد، به عمر حکومت ملی مصدق پایان داد و سوای زیان مالی و اقتصادی، خسران دموکراسی و لطمه‌ای که در نتیجه کودتا به فرایند جامعه مدنی ایران وارد آمد، برای 25 سال استبداد و خفقان را بر فضای کشور استوار کرد.
نام اصلی‌اش شعبان جعفری بود و
خودش می‌گفت: "معلم که می‌اومد و بچه‌ها می‌خواستن برن دستشویی، اینجوری می‌کردن ‍‍‏‏‏‏(انگشت سبابه را به نشان اجازه ‌گرفتن بالا می‌برد‏‏) آن وقت معلم می‌گفت: «برو!» من این کارو نمی کردم، هر وقت می‌خواستم راهمو می‌کشیدم می‌رفتم بیرون. اون وقت معلمه با انگشت می‌زد به شقیقه‌ش و به بچه‌ها می‌گفت: «مخش خرابه! مخ نداره!» از همون جا اینا اسم ما رو گذاشتن: «بی‌مخ».
شعبان جعفری به گفته خودش در روز اول فروردین 1300 در محله سنگلج به دنیا آمد او را به مدرسه فرستادند، چهار سالی بیشتر دوام نیاورد. 12 ساله بود که پدرش فوت کرد و از زمان ترک مدرسه تا 15 سالگی که برای اولین‌بار به خاطر کتک‌کاری به زندان افتاد، به کارهای مختلف از شاگرد بقالی مغازه پدرش گرفته تا شاگرد ریخته‌گری و آهنگری و سپس سوهان‌کاری در اداره قورخانه تهران پرداخت.
هر چند او سر دسته چاقو کشان شهر تهران شد اما در خاطراتش اصرار داشت که هیچ‌گاه دست به چاقو نبرده است، حتی در ماجرای حمله به مرحوم حسین فاطمی یکی از اعضای جبهه ملی که تقریبا همه از چاقو زدن او یاد می کنند او اصرار دارد که "...بله می گم به جون بچم تا حالا من دست به چاقو نکردم، من چاقوکش نیستم، این که خدمت شما عرض می کنم، فاطمی را دولت محکوم کرد."
در ماجرای 28مردادماه 1332شاه که در این مدت در خارج از کشور و در شهر رم به سر می برد بعد از 3 روزی که طول کشید به تهران آمد و شعبان بی‌مخ معروف به چاقو کش تهران،
مردی که تا ظهر 28 مرداد در زندان بود، بالای پلکان هواپیما تاج گلی گردن شاه انداخت و اینجا بود که معروف به لقب شعبان تاج بخش شد.
منبع : مجله مهر 1392/5/27

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

     

نقش عدم آگاهي و كم ‌توقعي شهروندان در فساد حاكمان ...


       

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
  بنده چند سالي را در استان خوزستان زندگي كرده‌ام و از نزديك مشكلات و محروميت‌هاي اين سرزمين زرخيز را مشاهده نموده‌ام. اگر فقط در يك جمله بخواهم بگويم كه چرا با وجود منابع سرشار نفت و گاز و زمين‌هاي حاصل خيز كشاورزي خوزستان محروم است، پاسخ در «فقر فرهنگي و فقدان آگاهي نسبت به حقوق شهروندي و پايين بودن سطح توقعات مردمان خوزستان» خلاصه مي‌شود.
يكي از اولين مسائلي كه در روزهاي اول اقامت خيلي توي ذوق من زد، وضعيت اسف‌بار نان در شهرهاي مختلف خوزستان بود. حتي در اهواز كه مركز استان است، كيفيت نان به شدت پايين است. يعني اگر بهترين نانوايي اهواز را به بدترين نقطه‌ي تهران منتقل كنند، امكان ندارد بتواند حتي يك قرص نان خودش را به فروش برساند. عجيب‌تر اين كه براي خريد آن نان بي‌كيفيتي كه نمي‌دانستم اسمش را تافتون بگذارم يا لواش و بيشتر به لاستيك مي‌مانست تا نان، انبوه جمعيت بود كه صف كشيده بودند و احدي اعتراض نمي‌كرد. حتم دارم اگر چنين ناني در تهران ارائه گردد نه تنها تحريم مي‌شود بلكه انواع تلفن‌ها و گزارش‌هاي مردمي براي برخورد با اين نانوايي برقرار مي‌شود.
اما چرا مردم خوزستان به اين وضعيت نان عادت كرده‌اند و اعتراض نمي‌كنند؟
پاسخ نانوايان خيلي جالب و درخور تأمل است.
نانواها مي‌گويند آرد بي‌كيفيت به ما مي‌دهند. يكي نيست بگويد جاده اهواز تا انديمشك تا چشم كار مي‌كند مزارع گندم است. استان خوزستان با توليد نزديك به ۹ درصد از كل گندم كشور [+] دومين توليدكننده گندم در ايران است، آن هم با آن خاك حاصلخيز و مرغوبش. تو به عنوان نانوا بايد بلند شوي و بروي اتحاديه آرد و نان اهواز، يقه‌ي آن رئيس را بگيري و بچسباني به سينه‌ي ديوار و بگويي كه: «آرد مرغوب توليد شده در اين آب و خاك را كجا مي‌بريد و اين آرد سياه نامرغوب را به ما غالب مي‌كنيد؟»
حتي اگر بپذيريم كه آرد تحويلي به نانوايي‌ها نامرغوب باشد، شيوه‌ي پخت و عدم مهارت نانوايان را كه داريم با چشم خودمان مي‌بينيم. پس علت اصلي در پايين بودن انتظار مردم اهواز از كيفيت نان است. در تصور يك خوزستاني مفهوم نان هميني است كه دارد عرضه مي‌شود و آنها مي‌خرند و با لذت مي‌خورند. اما بنده در تمام مدت سه سالي كه آنجا بودم، هرگز با اين مسأله كنار نيامدم و همواره اعتراض خودم را نسبت به اين موضوع بيان كردم.
اگر مردم خوزستان بدانند كه 1000 كيلومتر آن سوي‌تر در شهر تهران، نان‌هاي دو رو كنجد سفيد رنگي پخت مي‌شود كه اگر جلوي مرده بگذاري، زنده مي‌شود و چند لقمه با شما همراهي مي‌كند و از اين مهم‌تر كه آرد آن از خوزستان آمده است و از همه‌ي اين‌ها مهمتر اين كه اهالي تهران با سماجت و پافشاري بر روي حقوق خود، حداقل‌هاي كيفيت نان را بالا نگه داشته‌اند، آن وقت ديگر خوزستاني‌هاي عزيز نان بي‌كيفيت نمي‌خوردند.
مقايسه وضعيت نان بين اهواز و تهران را مي‌توان براي ساير مسائل بين تهران و ساير شهرهاي توسعه يافته دنيا انجام داد، با اين تفاوت كه در اين مقايسه تهران در قاعده‌ي محروميت قرار مي‌گيرد. اگر مردم تهران به حقوق شهروندي خود با استاندارد شهروندان اروپايي آشنا شوند و اين‌ها را از حكومت مطالبه مي‌كردند، مسئولين تا اندازه‌اي مي‌توانند در مقابل اين مطالبات دوام بياورند اما در صورت گسترش نارضايتي‌ها و اجماع عمومي بر ارائه‌ي خدمات مطابق سطح توقعات مردم، حكومت ناگزير از تبعيت از خواست جمعي است.
به عنوان نمونه هم اكنون كه سازمان حج و زيارت در حال پذيره‌نويسي براي حج عمره است، بر اساس استاندارد اروپا بايد به مشتريان اعلام كند كه دقيقاً اين پول‌ها را صرف چه خدماتي خواهد كرد. اما آن چه در عمل اتفاق مي‌افتد اين است كه از ريز هزينه‌ها و جزئيات گروه قيمتي كاروان‌هاي درجه يك تا سه هيچ اطلاعاتي به زائرين ارائه نمي‌شود. بنده حق دارم بدانم كه از مبلغ پرداختي من چه مقدار صرف هزينه هتل، چه ميزان صرف بليط هواپيما و چه مقدار صرف ساير هزينه‌ها شده است. اگر در اين فرايند شفاف‌سازي وجود نداشته باشد، زمينه‌‌ي فساد و سوء استفاده فراهم خواهد شد.
نمونه ديگر حق بيمه‌اي است كه ماهيانه از حقوق من كسر و به حساب سازمان تأمين اجتماعي واريز مي‌گردد. شايد برايتان جالب باشد كه بدانيد شستا [+] (شركت سرمايه‌گذاري تأمين اجتماعي) كه چندين شركت مادر تخصصي [+] را در صنايع مختلف در اختيار دارد، به تنهايي 11 درصد توليد ناخالص داخلي كل كشور را ايجاد مي‌كند. اما هيچ گونه اطلاع‌رساني و شفافيتي از نحوه‌ي هزينه‌كرد حق بیمه های دریافت شده از سوی اين شركت به اطلاع بيمه دهندگان رسانده نمي‌شود.
حال تصور كنيد اگر تنها ده هزار نفر از مجموع چند ده ميليون بيمه شده‌ي تأمين اجتماعي براي دريافت ريز هزينه كرد و گردش مالي اين شركت مقابل شستا تجمع كنند. آيا باز هم اين روند مي‌تواند ادامه داشته باشد؟ دقت کنید سازمان تأمين اجتماعي يك سازمان دولتي است و چون با پول مردم اداره مي‌شود بايد تمام گردش‌هاي مالي‌اش براي مردم شفاف باشد.
نتيجه‌گيري
بين آگاهي شهروندان و سطح توقعات ايشان از خدمات ارائه شده از سوي دولت و بنگاه‌ها رابطه‌ي مستقيم وجود دارد. هر چه قدر مردم به حداقل‌ها راضي باشند، شرايط روز به روز براي‌شان بدتر مي‌شود. به نظر بنده ظرفيت‌هاي قانوني بسيار زيادي براي احياي حقوق پايمال شده‌ي شهروندان وجود دارد كه فقدان تشكل‌هاي مردم‌ْنهاد و سطح پايين ارتباطات انجمني ميان شهروندان، باعث فراموش شدن اين مسائل شده است.
تجمع فقط ۲۵ نفر پرسپوليسي داغدار پس از باخت ۲ بر صفر به استقلال، مقابل ساختمان اين باشگاه منجر به استعفاي كاشاني، سرپرست آن باشگاه شد[+]. ما براي احقاق حقوق از دست رفته‌ي خود نياز به همگرايي بر روي آرمان‌ها داريم.
اي كاش شهروندان ايراني براي بزرگترين اختلاس تاريخ بشريت (سه هزار ميليارد تومان) به اندازه‌ي باخت دو بر صفر به تيم حريف ناراحت مي‌شدند و فقط هزار نفرشان متوليان اين فاجعه‌ي اقتصادي را استنطاق مي‌كردند. آن وقت آيا باز هم مسئولين جرأت مي‌كردند با سينه‌هاي ستبر و بادهاي در غبغب، جلوي دوربين‌ها حاضر شوند و براي كسب افتخار كشف اين اختلاس، گوي سبقت را از يكديگر بربايند؟

 «محمدرضا اسدي»

 پنجم مهر 1390

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

     

پرویز پرستویی: کاش حقایق جنگ ما هم مثل "هیروشیما" جهانی شود ...  


  

          

 


 

 

 


 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
  پرویز پرستویی بعد از بازگشت از «هیروشیما» گفت: علی رغم اینکه ما هر سال برای هشت سال دفاع مقدس برنامه می‌گذاریم اما بد نبود یاد می‌گرفتیم چگونه قدردانی می‌کنند و چقدر قدردان هستند.
این بازیگر که در مراسم سالگرد حمله اتمی آمریکا به هیروشیما در ژاپن حضور داشت پس از بازگشت به ایران در گفت‌وگو با خبرنگار سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، اظهار کرد: هر ساله در شش آگوست (15 مرداد ماه) به مناسبت سالگرد این حادثه، مراسمی در هیروشیما با حضور بازماندگان کشته‌شدگان برگزار می‌شود و از همه نقاط دنیا در این مراسم حضور پیدا می‌کنند و به مناسبت روز جهانی صلح یاد کسانی که جانشان را از دست داده‌اند را گرامی می‌دارند.
وی افزود: با افرادی که در موزه صلح تهران فعال هستند به همراه چند جانباز و همچنین حبیب احمد‌زاده و نادر معمارنیا که فیلمبردار هستند،‌ به این مراسم رفتیم‌، مراسمی که بسیار جهانی بود و از اکثر کشورهای دنیا در آن حاضر بودند.
پرستویی حضورش را در این مراسم بسیار پربار عنوان کرد و گفت: یاد مراسم روز عاشورای خودمان افتادم که دسته‌های مختلف جمع می‌شوند و عزاداری می‌کنند در آنجا هم از همه جای دنیا برای قدردانی آمده بودند و شب هم مانند شام غریبان فانوس‌هایی را روشن و در آب رها کردند.
این بازیگر با اظهار امیدواری از اینکه هشت سال دفاع مقدس ما نیز جهانی شود‌، ادامه داد: ما هم به جای اینکه یک هفته مراسم بگیریم بهتر است در یک روز این حادثه بزرگ را به صورت جهانی برگزار کنیم و یادگاران جنگمان را در صف اول بگذاریم و نشان دهیم چه برسرشان آمده است‌.
وی افزود: ای کاش مسئولین ما می‌توانستند در این مراسم شرکت کنند تا ببینند ما کار بزرگی برای شهدا و بازماندگان جنگ تحمیلی انجام نمی‌دهیم. شاهد هستیم جانبازی که تلاش می‌کنیم حالش خوب شود چه بلایی سر ما و او می‌آورند. حال چقدر از جنگ جهانی دوم گذشته و ببینید آنها چه کار می‌کنند.
پرستویی با تاسف از اینکه بسیاری در خارج از ایران از هشت سال جنگ ما بی‌خبر هستند‌،‌ خاطر نشان کرد: ما قدردانی که نمی‌کنیم هیچ، کاری هم برای انعکاس آن انجام نمی‌دهیم. جنگ جهانی دوم هم می‌توانست تنها در تاریخ بماند اما شاهد هستیم که مراسمی که برگزار می‌کنند هر سال پربارتر می‌شود.
این بازیگر با قدردانی از موزه صلح تهران به ایسنا گفت: این سفر را مدیون این دوستان هستم و سپاسگذارم که ما را به جمع خودشان راه دادند. جا دارد از دکتر سروش،‌ دکتر خاطری و جانبازان همراه یزدان پناه‌، عباسی ‌، فاضلی‌، پزشک همراه دکتر جعفری‌ و مترجمینی که با ما بودند، محمود بنکدار و خانم بابایی قدردانی کنم و امیدوارم ما هم فراخوانی داشته باشیم و به دنیا نشان دهیم که چه بر ما گذشته است.

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

     

       

  انتقام به جای انتقاد! ...

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم

 روزنامه جمهوری اسلامی : بررسی صلاحیت وزرای پیشنهادی رئیس‌جمهور برای شکل‌گیری دولت، متأسفانه چهره مطلوب و مقبولی از مجلس شورای اسلامی به جامعه ارائه نداد. نقد برنامه رئیس‌جمهور و وزرای پیشنهادی و همینطور اظهارنظر درباره صلاحیت افرادی که برای تصدی وزارتخانه‌ها پیشنهاد شده‌اند، اگر منصفانه و در چارچوب قانون و اخلاق و مستند به واقعیات باشد، حق قانونی نمایندگان مجلس است.
حتی اینکه بعضی از وزرای پیشنهادی رأی نیاورند و رئیس‌جمهور ناچار شود برای تعدادی از وزارتخانه‌ها سرپرست تعیین کند و سپس افراد دیگری را برای تصدی آن وزارتخانه‌ها به مجلس پیشنهاد نماید نیز امری طبیعی و در چارچوب قوانین و مقررات است.
اما آنچه خارج از انتظار و دون شأن مجلس است رفتار غیرمنطقی معدودی از نمایندگان است که با استفاده نادرست از فرصت بررسی صلاحیت وزرای پیشنهادی تلاش می‌کنند ناکامی خود و جناح خود در انتخابات را جبران نمایند و به جای انتقاد به سراغ انتقام گرفتن می‌روند. زشت‌تر اینکه تعدادی از آنها کلمه "فتنه" را دکانی برای کاسبی‌های سیاسی خود قرار داده‌اند و از آن سوءاستفاده می‌کنند.
اینکه امام خمینی رضوان‌الله تعالی علیه مجلس را رأس امور دانستند، منظور ایشان، ساختمان و صندلی‌ها و نام و عنوان مجلس شورای اسلامی نبود، بلکه نظر، رأی، عملکرد و مصوبات نمایندگان مجلس است که این نهاد را در رأس امور قرار می‌دهد.
به عبارت روشن‌تر، این نمایندگان مجلس هستند که به عنوان مجموعه قانون‌گذار و ناظری که با برخورداری از حقوق و اختیاراتی همچون رأی اعتماد و استیضاح قدرت نظارت عملی و استصوابی دارد، در رأس امور قرار دارند. بنابر این، جایگاه نمایندگان در منظومه حاکمیتی کشور و نظام جایگاه رفیعی است. حافظ این جایگاه رفیع، فقط خود نمایندگان می‌توانند باشند نه دیگران. افراد خارج از مجلس هر قدر هم که از نمایندگان مجلس حمایت کنند، صرفاً به معنای تعریف و تمجید و تشویق است و آنچه جایگاه نمایندگان مجلس و خود مجلس را حفظ می‌کند، عملکرد نمایندگان است ولاغیر.
دیروز، عصبانیت بعضی نمایندگان جناح شکست خورده انتخابات ریاست جمهوری 24 خرداد، جای منطق را گرفته بود و
آنها با دادن نسبت‌های ناروا و تهمت‌های غیرقابل اثبات به بعضی بزرگان نظام، شأن نمایندگی مجلس را تا سطح عناصر هتاک و فحاشی که حرفه شان بداخلاقی است پائین آوردند. متأسفانه هنوز این قبیل افراد، چه هتاکان بیرون مجلس و چه نمایندگان آنها در مجلس، از این واقعیت که مردم به بداخلاقی‌های آنها عکس العمل نشان می‌دهند و به راهی می‌روند که در جهت مقابل راه آنهاست، درس نگرفته‌اند.
اینان هنوز پیام انتخابات 24 خرداد را درک نکرده اند، پیامی روشن که طرد افراطیون و بداخلاقان و روی آوردن به اعتدال را در متن خود دارد و هتاکان را ورشکستگان به تقصیر معرفی می‌کند.
البته مفهوم این پیام به هیچ وجه این نیست که عناصر افراطی در جامعه جائی ندارند، بلکه باید این پیام را اینگونه تفسیر کرد که این افراد باید دست از هتاکی و بداخلاقی بردارند و مطالب خود را با منطق بیان کنند.
آنها می‌توانند انتقاد کنند اما نباید به جای انتقاد به انتقام پناه ببرند.
دیروز در سخنان تند و بی‌منطق بعضی نمایندگان مجلس کاملاً مشخص بود که درصدد هستند از کلیه کسانی که در شکست جناح افراطی در انتخابات ریاست جمهوری 24 خرداد سهمی داشتند و نفوذ و اعتبار خود در میان مردم را در این انتخابات به اثبات رسانده اند، انتقام بگیرند.
حتی اگر این افراد، انتقام گرفتن را حق خود می‌دانند، این کار را نباید در جلسات بررسی صلاحیت وزرای پیشنهادی دنبال کنند، زیرا مجلس مکان انتقام گرفتن نیست و دولت نیز متعلق به کل کشور است و باید با توجه به صلاح کشور درباره آنها سخن گفت و قضاوت کرد.
این ایراد، به رئیس مجلس هم وارد است. مدیریت مجلس فقط نوبت دادن به افراد و تذکر برای پایان یافتن وقت سخنرانان نیست. کسی که جلسه مجلس را اداره می‌کند، علاوه بر اینها باید خود را به حفاظت از شئون مجلس نیز موظف بداند.
رئیس مجلس می‌تواند به نماینده‌ای که حریم افراد را رعایت نمی‌کند و با بداخلاقی و هتاکی درصدد انتقام گرفتن از این و آن است و آشکارا خارج از چارچوب موضوع جلسه سخن می‌گوید تذکر بدهد و از افرادی که حرمتشان هتک می‌شود دفاع کند.
رئیس مجلس فقط یک مبصر نیست که به افراد بگوید در صندلی‌های خود بنشینید و برای از اکثریت نیفتادن جلسه از صحنه مجلس خارج نشوید، بلکه وظیفه اصلی او حفاظت از جایگاه مجلس است که فقط با منطقی عمل کردن و منطقی سخن گفتن نمایندگان میسر خواهد بود.
هر چند عقلای مجلس و عقلای جامعه می‌دانند ولی با این حال تأکید می‌کنیم که اگر جلسات مجلس، که برای بررسی صلاحیت وزرای پیشنهادی برگزار می‌شود، در چارچوب منطق و اخلاق به پیش برود و نتیجه چنین جلساتی حذف چند وزیر پیشنهادی باشد بهتر است از اینکه جلسات عاری از اخلاق و منطق باشند و تمام وزرای پیشنهادی رأی بیاورند. علت، روشن است. جلسات نوع اول موجب ارتقاء جامعه در اخلاق‌مداری و برخورداری از منطق می‌شوند و نوع دوم، موجب انحطاط جامعه می‌گردد، چیزی که درست در نقطه مقابل فلسفه وجودی مجلس شورای اسلامی قرار دارد.
این واقعیت در نظام جمهوری اسلامی از برجستگی و اهمیت بیشتری برخوردار است. نظام جمهوری اسلامی، نظام اخلاق مدار، قانون مدار و منطق محور است. در چنین نظامی هرکس و هر نهادی می‌تواند با آزادی کامل اظهارنظر و انتقاد کند ولی هیچکس نباید در اظهارنظر و انتقاد، از چارچوب انصاف، اخلاق و قانون خارج شود. خروج از این چارچوب‌ها به منزله خروج از چارچوب اصل نظام جمهوری اسلامی است. نمایندگان مجلس شورای اسلامی برای اینکه این نهاد مهم را در رأس امور نگهدارند، باید بیش از دیگران به حرکت در این چارچوب ملتزم باشند.
روشن است که التزام به انصاف و اخلاق و قانون به معنای رأی موافق دادن به هر لایحه و طرح و وزیر پیشنهادی نیست، بلکه به معنای اظهارنظر کردن و رأی دادن برمبنای تقوای سیاسی، استقلال فکری و عدم وابستگی‌های گروهی و جناحی است.
هر رئیس جمهوری بتواند از مجلسی با این نگاه رأی بگیرد، دولتی موفق خواهد داشت حتی اگر تعدادی از وزرای پیشنهادی او رأی نیاورند. کشور و جامعه نیز با نمایندگانی که اینگونه به وظایف نمایندگی مردم در مجلس نگاه کنند و به آن پای‌بندی نشان دهند، همواره رو به صلاح و سداد و تعالی و پیشرفت خواهد بود.
انتظار مردم از نمایندگان مجلس شورای اسلامی اینست که در بررسی صلاحیت وزرای پیشنهادی رئیس‌جمهور اینگونه عمل کنند.
 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

  

رسانه‌ها نباید در انحصار حکومت باشند


 

       

 رسانه‌ها نباید در انحصار حکومت باشند

 



  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
    سیدمحمد خاتمی: باید دل‌ها به هم نزدیک‌تر شود. گرچه از روز خبرنگار چند روزی گذشته است؛ اما همیشه روز خبرنگار است، چراکه خبرنگار همه‌جا هست، همیشه هست، در همه حوادث پیشاپیش همه است، در خوشی‌ها و در مصیبت‌ها و مشکلاتی که برای افراد پیش می‌آید خبرنگار در خط‌مقدم است. «بسیاری از سختی‌ها که در جهان و زندگی انسان می‌گذرد خبرنگار تحمل می‌کند و در صحنه حضور زنده دارد؛ بنابراین همیشه باید به‌یاد خبرنگاران بود و آرمان‌های خبرنگاران اصیل را گرامی داشت.
 «اگر بخواهیم جامعه را به بدن تشبیه کنیم خبرنگار و در سطح وسیع‌تر رسانه، نقش عصب دارد»، افزود: «درواقع خبرنگاران و اصحاب رسانه کار عمده‌ای انجام می‌دهند خصوصا در جوامع پیچیده امروز. خبرنگار ارتباط افراد را با یکدیگر برقرار می‌کند و نیز ارتباط مردم و حکومت؛ ارتباط نهادهای مدنی با مردم و حکومت. در جوامع پیشرفته‌تر یکی از کارهای رسانه ارتباط نهادها با مردم و نهادها با حکومت است.» . «نقش دیگر رسانه هشداردهندگی است. یعنی اصحاب رسانه و خبرنگار است که درد‌ها و اشکالات را می‌بینند و جامعه را آگاه می‌کنند. از دردها و اشکالات می‌گویند و می‌نویسند. درد نعمت بزرگ خداوند است هشدار‌دهنده است تا انسان بداند عیب و علتی در وجود او هست. خبرنگار این هشداردهندگی را دارد گزارش می‌دهد و آگاه می‌کند.» خاتمی سومین نقش ذاتی رسانه را بالابرنده آگاه‌کردن جامعه با تحلیل‌ها و انتقال مطالب خواند و گفت: «هرچه جامعه آگاه باشد آسیب‌پذیری آن کمتر است.» او این سه نقش را از بارزترین نقش‌هایی دانست که رسانه و خبرنگار می‌تواند داشته باشد. «این نقش‌ها در صورتی امکان‌پذیر است که رسانه آزاد و مستقل داشته باشیم. ارتباط صحیح آگاه‌رسانی و هشداردهی توسط رسانه‌های مستقل و آزاد صورت می‌گیرد و خبرنگارانی که در بیان تحلیل و خبر، آزادی داشته باشند. خود خبرنگار آگاهی و شخصیت و تعهدش مهم است، خبرنگار بی‌تعهد هم می‌تواند مشکل‌ساز باشد. هرچه خبرنگار و صاحب‌رسانه خوب باشد وقتی امنیت و آزادی و استقلال نباشد نمی‌تواند رسالتش را انجام دهد. پس بنابراین شرط تحقق این سه امر داشتن رسانه مستقل و آزاد و امنیت اصحاب رسانه و خبرنگاران در تحلیل و خبر و بیان و نظر است.» رییس‌جمهور اسبق کشورمان تاکید کرد: «البته اینکه می‌گویم مرادم ولنگاری نیست.
همه درون جامعه با عقاید و گرایش‌هایمان زندگی می‌کنیم و محدودیم. باید رعایت مصالح ملی و امنیت‌ملی را بکنیم به شرطی که مصالح ملی را تنگ نبینیم و بتوانیم بر سر مصالح ملی بین نخبگان و مسوولان به اجماع برسیم تا هرکس تمایلات و خواست خود را مصالح نبیند. امنیت‌ملی را امنیت‌ملی در نظر بگیریم، امنیت حکومت مهم است و حکومت باید اقتدار داشته باشد اما امنیت جامعه هم که صاحب حکومت است بسیارمهم است. حد و حدود رعایت مصالح و امنیت‌ملی باید از سوی اصحاب رسانه صورت بگیرد اما این امنیت‌ملی و مصالح ملی سلیقه‌ای نباشد.». «آنچه که مهم است تمام رسانه باید در انحصار حکومت باشد؟ این خطرناک است. در کنار رسانه‌های دولتی باید صاحب رسانه‌های مستقل و آزاد باشیم. جامعه باید رسانه داشته باشد، نهادها، تشکل‌ها و در راس آنها احزاب که مراکز حیاتی یک جامعه مردم‌سالار هستند و نیز نخبگان باید صاحب‌رسانه باشند.» او ادامه داد: «انقلاب ما شعارش استقلال و آزادی و جمهوری‌اسلامی است در قانون اساسی هم بر اسلامی تاکید شده که اگر درست انجام شود پاسخگوی نیازهای این برهه تاریخی ما هست.
حاشیه امنی که رسانه‌ها دارند و آزادی که دارند و مسوولیتی که رسانه‌ها دارند در قانون اساسی ما در حد قابل‌قبولی آمده است. اگر همین قانون مبنای عمل باشد می‌توانیم در عرصه اطلاع‌رسانی و خبر کارایی داشته باشیم.» او همچنین گفت: « خبرنگار و رسانه اگر مرتکب جرمی شد باید با آن برخورد شود اما اهمیت خبرنگار آنقدر هست که رسیدگی به جرم او باید به صورت ویژه باشد آن هم با حضور هیات‌منصفه همچون متهمان جرایم سیاسی. چون طرف رسانه و فعالیت سیاسی قدرت است برای همین، اعمال قدرت یک‌طرفه نباید شود. اما به‌هرحال مشکلاتی زمان ما وجود داشت اما دولت سعی می‌کرد مدافع این بخش باشد و رونقی که در این عرصه بود از جمله آزادی مطبوعات مهم است.».

   ‌متن کامـــل 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

     

       

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
  سمر دختر بیست ساله سوری که با خانواده خود از سوریه به یکی از کشورهای همسایه مهاجرت کرده است، می‌گوید: ما به اینجا فرار کردیم ولی متوجه شدیم که زندگی در اینجا بدتر از زندگی در زیر آتش و گلوله است.
روزنامه الحیات از زبان این دختر خشمگین می‌گوید: "ما شدیداً تنگدست هستیم و آنها می‌دانند چطور از این درماندگی ما استفاده کنند." به حرام افتادن درست نیست، درست نیست، درست نیست. ولی من نمی‌توانم خانواده‌ام را گرسنه رها کنم، هرچند هزاران بار تن فروشی کنم.
گزارش‌های اخیر رسانه های مکتوب حاکی از آن است که شبکه های سوء استفاده جنسی در داخل و خارج سوریه (کشورهایی که این دخترها بدانجا فرار می کنند) افزایش یافته است. این شبکه ها با شکار این دختران از نیازمندی‌های آنها در زندگی سوء استفاده می‌کنند. این دخترها دو بار قربانی می شوند. یک بار قربانی خشونت و بار دیگر قربانی زیاده‌خواهی افرادی که به وضعیت مردم سوریه به عنوان بازار برده‌فروشی نگاه می‌کنند.
رباب دختر 17 ساله سوری با صدای گرفته می‌گوید: "هر ساعت 10 دلار. میدانید یعنی چه؟" یعنی آب و نان؛ یعنی تأمین داروی پدر مریضم.
رباب با بیان اینکه "من از این وضعیت نفرت دارم ولی چاره‌ای جز این ندارم" می‌گوید: هیچ کس نباید بر من خرده گرفته و مرا مسخره کند. کسی که این وضعیت را بد می‌داند، بیاید و آن را تجربه کند.
لیلا یکی دیگر از دخترانی است که در اردوگاهی خارج از سوریه زندگی می‌کند، وی می‌گوید: به اجبار دوبار ازدواج کردم. چه کار باید می‌کردم؟ مردی متمول مدتی با من بود و سپس مرا طلاق داد ومبلغی را به من داد... دیگر چیزی را احساس نمی‌کردم. چه چیز مهم است وقتی من خود را فروخته‌ام و خانه و کاشانه‌ام ویران شده و نزدیکانم مرده و یا ناپدید شده‌اند؟ قاچاقچیان انسان از این وضعیت سوءاستفاده می‌کنند، چرا که شرایط سخت، برخی از خانواده‌های آواره سوری را مجبور می کند که دختران کم سن خود را شوهر دهند. اگر چه این نوع ازدواج شبیه نوعی خرید و فروش است، لیکن آنها معتقدند این اقدام، مانع از به فساد افتادن دخترانشان می‌شود.
یک جوان اردنی که نخواسته است نامش فاش شود، می‌گوید: "در این روزها هر فردی می تواند با چند دینار با یک دختر زیبای سوری ازدواج کند." این جوان صبح‌ها در یک سوپر مارکت کار می‌کند و بعد از ظهرها به جوانان عرب که در پی ازدواج متعه با دختران سوری ساکن در اردوگاه‌های اردن هستند، کمک می کند. وی با لحنی تمسخرآمیز می‌گوید: با این کار، من وخانواده‌های نیازمند سوری مقدار اندکی پول کاسب می‌شویم...
فقر شدیدِ سمر و رباب در خارج از سوریه راهی جز آنچه گفته شد برایشان باقی نگذاشته است. این در حالی است که برخی از دختران کم سن و سال در داخل سوریه قربانی تاجران فساد جنسی شده‌اند. اوضاع ناگوار این کشور، باعث آوارگی صدها هزار نفر شده است و افرادی که با به دوش کشیدن رنج‌ها و گرفتاری‌های خود در پی مکانی آرام و یک لقمه نان هستند، برای خود به دنبال جایی امن می گردند. امری که باعث شده است دختران کوچک این خانواده ها که هیچ قدرت و توانی ندارند، شکاری خوب برای تاجران سوء استفاده جنسی باشند!
آیا نه این است که در پی بی‌توجهی‌ها، روزانه بر تعداد این دختران افزوده می‌شود و برای گدایی یا دستیابی به کار و پناهگاه، روانه خیابان‌ها می‌شوند؟! آیا نه این است که تاجران انسان که وجدانشان مرده است، از شرایط فوق‌العاده به وجود آمده و نیز جنگ و مشغول بودن مردم به حفظ امنیت و جان خود، سوء استفاده کرده و با مبالغی وسوسه کننده به شکار دختران معصوم و کم سن و سال می پردازند؟
تجارت جنسی یکی از بدترین حالات ظلم به انسان است. این عمل می تواند اختیاری و یا اجباری باشد. این تجارت شامل دختران جوان و نیز دختران کم سن و سال می‌شود. این پدیده زاییده فقر و جهالتی است که در محیط‌های فقیرنشین و بی سواد شیوع پیدا می‌کند. افزون بر آنچه گفته شد، ازدواج اجیاری دختران کم سن و سال به دلیل ضعف اقتصادی خانواده، نوعی فاحشگی به حساب می‌آید، چرا که بهره‌کشی از این دخترها از طرفی راحت‌تر و مقرون به صرفه‌تر بوده و ازطرفی نیز آنها قادر به مطالبه حقوق خود نیستند.
هشدار
اگر چه بسیاری از دولت ها تلاش دارند تا با هدف حمایت از قربانیان فاحشگی در برابر بسیاری از خطرات بهداشتی و اجتماعی و نیز تلاش برای مهار این پدیده با از بین بردن منشأ و ریشه های آن، قوانینی را در این باره وضع کنند، اما آینده بسیاری از دختران سوری در هاله ای از ابهام وجود دارد. آنها در شرایط ناگواری به سر می برند که هیچ کس نمی تواند آن را مهار کند. شرایطی که خطرات و پیامدهای منفی ناگواری را برای اجتماع به بار خواهد آورد که تا مدت ها از بین نخواهد رفت.
گزارش تجارت جنسی دختران سوری به خبر روز تبدیل شده است. راما دختر سوری ساکن بیروت با ریشخندی تلخ می‌گوید: وقتی سخنان سرزنش‌آمیز وفریادهای تحلیلگران و کارشناسان درباره این قضیه را می شنوم، لبخندی تلخ بر لبانم نقش می‌بندد... چرا که هیچ یک از آنان از واقعیت های موجود و عمق گرفتاری‌های ما خبر ندارد. این دختر سوری هق هق کنان و با چشمانی اشک آلود می‌گوید: آنها از تحلیل‌ها و چرایی های خود سخن می‌گویند حال آنکه من تنها خدا را دارم.

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

     

 این صدا را باید شنید ...


 

 

 

 

       

 

http://zaeri.persianblog.ir/post/157/  این صدا را باید شنید ... 

 _ روز شنبه ٦ تیر ۱۳۸۸ _

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
رویدادهای جاری کشور بسیار مهم هستند و هر موضعی که داشته باشیم نمی‌توانیم اهمیت آنها را نادیده بگیریم و نتایج و پیامدهای متنوع و گسترده‌ای هم خواهند داشت. ضربه بزرگی به جمهوری‌اسلامی و به‌طور خاص ولایت‌فقیه وارد شده است و حمله و تخریب هیأت‌های مذهبی و مجالس اهل‌بیت و تقدس‌زدائی از علایق مذهبی مردم نیز پس از این شدت خواهد گرفت (این دو محور سال‌هاست در دستور کار دشمن قرار داشته و دارد.)
در این شرایط مهم‌ترین مساله حفظ اساس نظام و تایید ولایت‌فقیه است. گرچه در کیفیت این موضوع اختلاف‌نظر وجود دارد. برخی معتقدند باید نظام را حفظ کرد ولو با گلوله و برخی دیگر می‌گویند باید طوری عمل کرد که نیازی به گلوله نباشد. اگر چنین بود امیرمؤمنان دست به شمشیر می‌برد و مسیر تاریخ را عوض می‌کرد و مسلم‌ابن‌عقیل دشمن را غافلگیر نموده و جلوی حادثه کربلا را می‌گرفت!
پس از این اتفاقات مختلف و متنوعی در فضای فرهنگی و اجتماعی ما خودنمایی خواهد کرد که نیاز به توجه جدی دارد.
دو خط قوی در کشور در اثر این حوادث قدرت گرفته و رونق می‌یابند، یکی دینداری غیرسیاسی و سنتی و دیگری بی‌دینی و سکولاریسم.
جریان بی‌اعتمادی به مسئولان نظام تقویت شده و موج مهاجرت جوانان به خارج از ایران تشدید می‌شود و بی‌تردید باید به‌جای شعارهای حماسی و برخورد جاهلانه به مطالعه عمیق و بررسی و تحلیل شرایط آینده کشور پرداخت.
بعضی از دوستان در این موقعیت با خونسردی می‌گویند: «اسلام از این مشکلات و دشمنی‌ها زیاد دیده، خدا خودش حفظ می‌کند.» و من پاسخ می‌دهم: «بله، شک نداریم، اما به هزینه قتل امیرمؤمنان و شهادت امام‌ حسین علیه‌السلام!... خدا حفظ می‌کند اما ضربه دشمن و خطر هم به اجازه همان خدا رخ می‌دهد.»
آنچه رخ داد مسلماً نمی‌تواند فقط ‌و فقط حاصل نارضایتی از نتیجه انتخابات باشد، واضح است آزردگی‌ها و زخم‌دیدگی‌ها و مشکلات متراکم مردم در طی سال‌های گذشته فرصت برای سوءاستفاده تخریب‌گران ایجاد کرده است. نمی‌توان انکار کرد که اعتراض موجود متعلق به بخشی از مردم همین جامعه است و گرچه اخلال‌گران و اغتشاش‌گرانی هم در صفوف مردم وارد شدند اما اساس اعتراض از دل بخشی از همین جامعه شکل گرفته. طبیعی است مسائل مختلف از برخوردهای نیروی‌انتظامی به‌عنوان مبارزه با بدحجابی گرفته تا ادبیات توهین‌آمیز بعضی مسئولان قوه‌مجریه و عملکرد صداوسیما تا وضعیت قوه‌قضائیه و... همه به مرور بر حرارت این آتش زیر خاکستر بیافزاید.
مشکل این است که با سرعت تحولات اجتماعی و فرهنگی در سال‌های اخیر نسل جدید بسیار تغییر کرده و مخاطبان خیلی عوض شده‌اند اما مدیران جامعه همچنان با تفکر و روش و روحیه سی سال پیش تصمیم می‌گیرند و حرف می‌زنند و حکومت می‌کنند. مخاطب با اینترنت و موبایل و ماهواره و... زندگی می‌کند و مدیر در فضای جوانی خود به‌ سر می‌برد.
سال‌ها از جیب و کیسه دین و عقاید و قرآن و کربلا و... خرج کرده‌ایم و دیگر حالا تقریباً چیزی در این کیسه و جیب نمانده و حالا وقتش است که خودمان یک کاری بکنیم و تکانی بخوریم.
بخشی از اعتراضات موجود سوءاستفاده دشمن و اغتشاش و آشوب بود... قبول، اما بخشی دیگر اعتراضات و پرسش‌ها و مطالبات مردمی است. این وضعیت را هوشمندان و صاحب‌نظران از سال‌ها پیش تشخیص می‌دادند و می‌گفتند اما... حال این مریض را پزشکان حاذق با اولین نگاه می‌فهمیدند اما مدیران بیمارستان جامعه که تجربه و دانش کمتری داشتند باید خونریزی و حمله قلبی را می‌دیدند تا باورشان شود. این مریض حالا وضع خود را به خوبی نشان داده. اگر تا پیش از این هرگونه اعلام خطر به حساب سیاه‌نمایی و توطئه گذاشته می‌شد حالا دیگر باید این صدا را شنید و برای حل مشکلات فکری کرد. گرچه ضربات سنگین و خطرات گسترده‌ای وجود دارد اما همچنان هم برای نجات این مریض وقت هست.
البته طبیعی است رهبرمعظم‌انقلاب موضع قدرتمند و قاطع بگیرند و جز این هم انتظار نمی‌رود اما آنچه تأسف‌بار است برخورد و رفتار سایر مسئولان است.
اگر رهبر انقلاب در برابر چشم جهان و پیش دوربین‌های خبری بین‌المللی اقتدار نظام را به نمایش می‌گذارند، باید دیگران پس از آن به دلجویی از مردم بپردازند و به مشکلات رسیدگی کنند. در یک خانواده هم وقتی مشکلی پیش می‌آید پدر و مادر هماهنگ با هم چشمکی می‌زنند و اشاره‌ای می‌کنند و اگر پدر فریاد کشیده مادر ناز می‌کند و می‌بوسد و اگر مادر عصبانیت نشان داده پدر مهربانی می‌کند... اگر قرار باشد پدر و مادر و خواهر و برادر بزرگتر همه با هم فریاد بکشند که خانواده از هم می‌پاشد و فرزند کوچک سر از کوچه و خیابان درمی‌آورد...
متاسفانه برخی از مسئولان ما تبعیت از رهبری را در شکل و ظاهر می‌بینند نه در مقصد و مفهوم... (یادم هست در تشییع جنازه شهید صیاد، رهبر انقلاب خم شدند و تابوت را بوسیدند، این حرکت نمادین از ولی‌فقیه نسبت به تابوت یک سردار بسیار بااهمیت بود، معنی داشت و باید به‌عنوان یک سمبل حفظ می‌شد... اما در همان‌حال آقای [...] هم خم شد و تابوت را بوسید، لابد در تبعیت از رهبری اما نمی‌فهمید که اتفاقا تبعیت از رهبری در آن لحظه اصلاً این نیست...
این روزها منتظر بودیم تا مسئولان مختلف با هماهنگی و تدبیر از مواضع مختلف رفتارهای متناسب و هوشمندانه داشته باشند اما برعکس می‌بینیم رفتارها و واکنش‌ها و ادبیات مسئولان همچنان همان است که بوده... انگار خبرهای صداوسیما را باور کرده‌اند و گویی راستی‌راستی هیچ مشکلی در کشور وجود ندارد. سبحان‌الله... اسم این روش و رفتار تبعیت از رهبری نیست بلکه نامی دیگر دارد و این‌گونه کشورداری به سرانجامی خطرناک می‌رسد. اگر هشدار هجده تیر را جدی نگرفتیم و به شرایط امروز رسیدیم اقلاً باید انفجار فعلی را ببینیم و منکر نشویم.
برای واردشدن به این بحث خاطره و نقلی از امام‌خمینی رضوان‌الله‌علیه را نقل می‌کنم (هر دو فقط با یک واسطه و نقل به‌مضمون) برای تاکید بر اعتدال و رفتار میانه در برخورد با شرایط فعلی، نه تندروی و تصور اینکه دوران روحانیت و دین به‌سرآمده و نه کندروی و خوش‌خیالی و گمان اینکه ما هر چه خطا کنیم خدا تعهد دارد باز هم ناشی‌گری و جرم ما را بپوشاند:
نخست از استاد عزیز و نازنینم حضرت آقای عبدالحسین حائری حفظه‌الله (نوه شیخ مؤسس حائری یزدی بزرگ) شنیدم که فرمود: «زمانی‌که خواستم به تهران بروم و حوزه قم را ترک کنم برای خداحافظی به نزد آقای خمینی رفتم، ایشان پرسید: چرا؟ گفتم: دیگر شرایط عوض شده، مردم دیگر آن اقبال سابق را به روحانیت ندارند و اگر بخواهیم کاری بکنیم دیگر در لباس روحانیت موقعیت چندانی وجود ندارد. ایشان گفت: نه، این‌طور نیست، این ظاهر قضیه است... مردم در عمق وجودشان به روحانیت عقیده دارند و نباید این ظواهر باعث شود که فکر کنید اساس مذهبی و دینی مردم از دست رفته است»، ایشان می‌گفت سال‌ها بعد معلوم شد این تیزبینی و آینده‌نگری ایشان چه‌قدر دقیق بوده است.
و دیگر نکته‌ای که از استاد بزرگوارم حضرت آیت‌الله شیخ مجتبی تهرانی زیدعزه (از مهم‌ترین و نزدیک‌ترین شاگردان حضرت امام و مرجع تقلید ساکن تهران) شنیدم که فرمود: زمانی‌که می‌خواستم از نجف برگردم خدمت امام رسیدم و در ضمن صحبت ایشان به وضع بحرانی ایران در آستانه انقلاب اشاره کرده و فرمودند: «فلانی، رضاخان هر چه کرد نتوانست روحانیت و دین را نابود کند، پسرش و غیر او هم نمی‌توانند، اما اگر قرار باشد کسی بتواند این خود روحانیت است! اگر قرار باشد کسی دین و روحانیت را نابود کند خود ما هستیم نه کسی دیگر، خطر از خودمان است» و اشاره داشتند به اینکه خود عمامه‌به‌سرها نگران‌کننده‌تر هستند.
اینک در این شرایط نه باید بیهوده امیدوار بود و بی‌خیال شد و به خبرهای صداوسیما دل خوش کرد مثل همیشه، و نه باید ترسید و دستپاچه شد. باید نگران بود آن‌قدر که تکان بخوریم و نباید آن‌قدر بترسیم که از آینده ناامید شویم.
حالا چه باید کرد؟
ما چه باید کرد؟ جواب کوتاهش این است که: نخست باید برای ایجاد فضای آرام و طبیعی در کشور کوشید و برای حاکمیت قانون و تقویت جایگاه رهبری تلاش کرد. من نیز بسیار حرف و شکایت دارم اما در تمام این روزها فکر می‌کردم گفتنش به سود کیست؟ مطالبی که در تظاهرات اخیر مطرح می‌شد بسیارش چیزهایی بود که سال‌های گذشته نوشته و فریاد کرده‌بودم و اگر این شرایط نبود خود در صف اول تظاهرات فریاد می‌زدم اما می‌دیدم در این شرایط «کلمة حق یُراد بها الباطل» می‌شود و نتیجه‌ای جز خشنودی دشمن ندارد. به‌طور خلاصه...
باید کار را به کاردان سپرد و زمام مدیریت امور گوناگون را به دست حضرت عاقلان داد (نقل کلام مبارک امیرمؤمنان است علیه‌السلام در غُرر که؛ یستدل علی ادبار الدول باربع...) و مگر مبنای اساسی ولایت‌فقیه و تقلید از مراجع غیر از علم و آگاهی است و کاش بر این اساس درخشان و بی‌نظیر و این تمرکز ارزشمند اسلام بر علم و فهم تأمل می‌شد و شرح می‌گردید و فهمیده می‌شد... و جواب مفصلش از دید من این‌که:
در کوتاه مدت:
ـ برکناری بعضی مسئولان میانی مانند آقای [...] و مهندس [...].
ـ تغییر اعضای [...] و حضور چهره‌های جوان و فقهای نواندیش.
ـ تغییر بعضی از ائمه جمعه.
ـ بازگرداندن بعضی مدیران صالح و خوش‌نام دهه‌های گذشته.
ـ تغییر روش جدی صداوسیما.
ـ تغییر ادبیات و مشی دکتر احمدی‌نژاد.
ـ ارائه خدمات عینی و ملموس و سریع در حوزه‌های اجتماعی و اقتصادی.
در میان مدت:
ـ بسترسازی برای آزادی‌های گسترده اجتماعی.
ـ اجرای بعضی مطالبات که در برنامه‌های کاندیداها ذکر شده بود مثل توجه بیشتر به اقوام و اقلیت‌ها.
ـ برنامه‌ریزی وسیع برای تفاهم و محبت ملی و تصحیح تصوری که از رهبری و روحانیت و بسیج برای برخی ایجاد شده از یک طرف و تصوری که به عنوان آشوبگران و اوباش و اخلالگران از کلیت معترضین به وجود آمده و در نتیجه نوعی فضای دوقطبی خطرناک و مسموم را شکل داده است.
در دراز مدت:
ـ برنامه‌ریزی برای تربیت نیروی انسانی.
ـ سرمایه‌گذاری در حوزه‌های تربیت رسانه‌ای و تربیت آموزشی و توجه جدی به آموزش‌وپرورش.
ـ دخالت کمتر روحانیت در امور اجرایی و مسئولیت‌های سیاسی.
به این ترتیب نظام از یک‌طرف از کلیت موضع خود عدول نکرده و ضعف نشان نمی‌دهد و از طرف دیگر به مردم می‌گوید: صدای اعتراض شما شنیده شد و حق شماست که تغییر و تحولی جدی در سطوح مختلف شاهد باشید.
این پوست‌اندازی و خانه‌تکانی بعد از سی سال یک ضرورت است و خواسته بسیاری از مردم حتی کسانی‌که به خیابان‌ها نیامده‌اند. فراوانند کسانی‌که به آقای احمدی‌نژاد هم رای داده‌اند اما بر همین موضعند لیکن اعتراض علنی نمی‌کنند برای اینکه از سوءاستفاده دشمن می‌ترسند همان‌طور که بسیارند کسانی‌که در جمع معترضین به خیابان آمده‌اند لیکن راه‌حلی جز زیر سقف نظام اسلامی و ولایت‌فقیه نمی‌خواهند. و البته فرصت برای همین راه‌حل‌ها هم چندان طولانی نیست. این مریض خسته هنوز قابل مداواست اما اگر بازهم به او توجه نشود و درمان‌های اورژانسی انجام نشود و خون به جسم او نرسد معلوم نیست چه بر سرش خواهد آمد. و ضرورتاً از یک انقلاب سخن نمی‌گویم. من معتقدم چنان‌که مقام‌معظم‌رهبری همیشه فرموده‌اند خطر بی‌اعتنایی و دلسردی و بی‌تفاوتی مردم کمتر از کودتا و انقلاب نیست.
اگر مردم ببینند کسی به افکار عمومی اعتنا نمی‌کند و به رأی آنان توجه ندارد احساس توهین می‌کنند. اگر این دوره مثلاً رئیس‌جمهوری دوباره آقای مشایی را به‌عنوان معاون خود منصوب کند و آقای کردان را دوباره به مجلس معرفی نماید و دوباره... چه حالی خواهند داشت؟
طبیعی است که بخشی از فکرها و راه‌حل‌ها را هم به دلایل [...] ذکر نکرده‌ام و البته معلوم است که گفتن و نگفتنش فایده‌ای ندارد. متأسفانه معمولاً کسانی‌که کاری به دست دارند اساساً معتقدند مشکلی وجود ندارد که حل بخواهد و کسانی هم که مشکل را درک می‌کنند دستشان به جایی نمی‌رسد، پس قصه ‌همان است که گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ماست... آنچه البته به جایی نرسد فریاد است...
این ظرفیت جوان و پرجوش و خروش مگر در خانه ‌روزنامه‌نگاران جوان مدیریت نمی‌شد؟ با همین نماد سبز؟ اولین نشریه الکترونیک ایران؟ همین شعارها و... مگر همین ظرفیت عظیم در خدمت نظام و در زیر سقف قانون‌اساسی و ولایت‌فقیه نبود؟ مگر چه مطالبه‌ای داشت؟ برخی از همین مدعیان امروز چه کردند؟ توی دادگاه به من می‌گفتند بگو توطئه دشمن بوده! و خودت را خلاص کن... بگذریم...
اما بخش دوم این مطلب مربوط است به نکاتی که دوستان در کامنت‌ها اشاره کرده یا نظر داده‌اند و بدون ترتیب و ذکر سؤال‌ها به آن‌ها می‌پردازم و دیدگاه خودم را می‌نویسم.

امام راحل یک مبنای روشن به همه ما دادند و آن اینکه هر وقت دشمن از شما خشنود شد بفهمید خطا کرده‌اید... امروز به‌راحتی می‌توان فهمید دشمنان ایران و انقلاب‌اسلامی از چه چیزی راضی‌اند و از چه چیزی ناخشنود می‌شوند. حجم غیرعادی پوشش خبری قضایای ایران و موضعی مثل اینکه انقلاب به پایان رسیده و کودتا شده و ولایت‌فقیه خاتمه یافته و ایده امام‌خمینی بعد از سی سال شکست خورده چه معنایی دارد؟ نوع پوشش خبری سی‌ان‌ان و... چنان است که گویی جنگ جهانی سوم رخ داده! این غریب نیست؟
هرکسی موضع می‌گیرد و حرف می‌زند باید این را بفهمد و تشخیص دهد. وهرچه مسئولیت او بیشتر، حساسیت شرایطش بیشتر.

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

     

 بيزارم از آن کهنه خدايي که پرستي   


 

 

 

 

       

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
  پيش از اين ها فكر مي كردم خدا / خانه اي دارد كنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها / خشتي از الماس و خشتي از طلا
پايه هاي برجش از عاج و بلور / بر سر تختي نشسته با غرور
ماه ، برق كوچكي از تاج او / هر ستاره ، پولكي از تاج او
اطلس پيراهن او ، آسمان / نقشِ روي دامن او ، كهكشان
رعد و برق شب، طنين خنده اش / سيل و طوفان، نعره ي توفنده اش
دكمه ي پيراهن او، آفتاب / برق تيغ و خنجر او، ماهتاب
هيچ كس از جاي او آگاه نيست / هيچ كس را در حضورش راه نيست
پيش از اينها خاطرم دلگير بود / از خدا ، در ذهنم اين تصوير بود
آن خدا بي رحم بود و خشمگين / خانه اش در آسمان، دور از زمين
بود، اما در ميان ما نبود / مهربان و ساده و زيبا نبود
در دل او دوستي جايي نداشت / مهرباني هيچ معنايي نداشت
هر چه مي پرسيدم، از خود، از خدا / از زمين، از آسمان، از ابرها
زود مي گفتند: اين كار خداست / پرس و جو از كار او كاري خطاست
هر چه مي پرسي ، جوابش آتش است / آب اگر خوردي، عذابش آتش است
تا ببندي چشم، كورت مي كند / تا شدي نزديك، دورت مي كند
كج گشودي دست، سنگت مي كند / كج نهادي پاي، لنگت مي كند
تا خطا كردي، عذابت مي كند / در ميان آتش، آبت مي كند ...
با همين قصه، دلم مشغول بود / خوابهايم ، خواب ديو و غول بود
خواب مي ديدم كه غرق آتشم / در دهانِ شعله هاي سركشم
در دهان اژدهايي خشمگين / بر سرم باران ِگُرزِ آتشين
محو مي شد نعره هايم، بي صدا / در طنين خنده ي خشمِ خدا ...
نيّت من، در نماز و در دعا / ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه مي كردم، همه از ترس بود / مثل از بر كردن يك درس بود
مثل تمرين حساب و هندسه / مثل تنبيه مدير مدرسه
تلخ، مثل خنده اي بي حوصله / سخت، مثل حل ِّ صدها مسئله
مثل تكليف رياضي سخت بود / مثل صرفِ فعل ماضي سخت بود
تا كه يك شب دست در دست پدر / راه افتادم به قصد يك سفر
در ميان راه، در يك روستا / خانه اي ديدم، خوب و آشنا
زود پرسيدم : پدر، اين جا كجاست ؟ / گفت : اين جا خانه ي خوب خداست !
گفت اين جا مي شود يك لحظه ماند / گوشه اي خلوت، نمازي ساده خواند
با وضويي، دست و رويي تازه كرد / با دل خود، گفت و گويي تازه كرد

گفتمش: پس آن خداي خشمگين / خانه اش اين جاست؟ اين جا، درزمين؟
گفت : آري، خانه ي او بي رياست / فرش هايش از گليم و بورياست
مهربان و ساده و بي كينه است / مثل نوري در دل آيينه است
عادت او نيست خشم و دشمني / نام او نور و نشانش روشني
خشم، نامي ازنشاني هاي اوست / حالتي از مهرباني هاي اوست
قهر او از آشتي ، شيرين تر است / مثل قهرِ مهربانِ مادر است
دوستي را دوست، معني مي دهد / قهر ما با دوست، معني مي دهد
هيچ كس با دشمن خود، قهر نيست / قهريِ او هم نشان دوستي است ...
تازه فهميدم خدايم، اين خداست / اين خداي مهربان و آشناست
دوستي، از من به من نزديك تر / از رگِ گردن به من نزديك تر
آن خداي پيش از اين را باد برد / نام او را هم دلم از ياد برد
آن خدا مثل خيال و خواب بود / چون حبابي، نقش روي آب بود
مي توانم بعد از اين، با اين خدا / دوست باشم، دوست، پاك و بي ريا
مي توان با اين خدا پرواز كرد / سفره ي دل را برايش باز كرد
مي توان درباره ي گل حرف زد / صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد
چكه چكه مثل باران راز گفت / با دو قطره، صد هزاران راز گفت
مي توان با او صميمي حرف زد / مثل ياران قديمي حرف زد
مي توان تصنيفي از پرواز خواند / با الفباي سكوت آواز خواند
مي توان مثل علف ها حرف زد / با زبان بي الفبا حرف زد
مي توان در باره ي هر چيز گفت / مي توان شعري خيال انگيز گفت
مثل اين شعر روان و آشنا: / « پيش از اين ها فكر مي كردم خدا . . .»

 « قیصر امین-پور»

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

     

  انتحار مهران مدیری!  


       

 


  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
  این روز‌ها مهران مدیری، بازیگر و کارگردان تلویزیون و سینمای کشورمان، مجموعه جدید طنزش را در مرحله پیش‌تولید با مضمونی پیرامون نقد ماهواره‌ها با ادبیات طنز پیش می‌برد تا با اثری تازه به شبکه خانگی عرضه نماید؛ اما آیا این مجموعه تازه‌ کیفیت لازم را برای احیای مدیری دارد یا این مجموعه تازه، به عنوان کاری انتحاری در سوابق حرفه‌ای‌اش ثبت خواهد شد؟
   به گزارش «تابناک»، زمان طولانی از آغاز عرضه مجموعه «قهوه تلخ» به شبکه توزیع خانگی نگذشته بود که یک رویداد منجر به وارد آمدن شوکی به عوامل این مجموعه شد. در دی ماه ۱۳۸۹فیلمی از مهران مدیری در حال تقلید برنامه‌های ماهواره‌ای در فضای وب منتشر شد و آنچنان جذاب بود که به سرعت‌ بر لوح‌ فشرده پیاده‌سازی ‌و از طریق اینترنت و دست فروشان به پرفروش‌ترین فیلم‌های آن دوره مبدل شد.
این مجموعه آکنده از شوخی‌های منحصر به فرد درباره برنامه‌های ‌شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی زبان بود که البته بیشتر شبکه‌های ضعیف لس‌آنجلسی را دستمایه طنز قرار داده بود تا اینکه سراغ شبکه‌هایي نظیر بی‌بی‌سی فارسی و صدای آمریکا برود و در واقع سوژه‌هایی که بالقوه جنبه طنزهای سنگینی داشتند، در این مجموعه گنجانده شده بودند.
به این مجموعه، اما یک نقد اساسی وارد بود و آن هم ادبیات عجیب و همراه با الفاظ خارج از عرف، استفاده مستقیم از موسیقی‌های برخی خوانندگان لس آنجلسی نظیر آندرانیک مددیان و حرکات موزون بنفشه خواه بود که برای طبیعی نشان دادن دیالوگ‌ها و موقعیت‌های طراحی شده مورد استفاده قرار گرفته بود و شاید همین ‌باعث شده بود این مجموعه بیش از اندازه به واقعیت نزدیک شود و امکان نمایش رسمی‌اش از تلویزیون به دشواری بگراید.
همگان ‌مانده بودند که این مجموعه چه هنگامی ‌‌‌یا چگونه ضبط شده که هیچ ‌گاه خبری از پیش تولید و تولیدش رسانه‌ای نشده و قرار بوده چگونه منتشر شود و حال توسط چه گروهی انتشار یافته است؟
در ‌آ‌غاز همکاران مدیری ترجیح دادند، یکپارچه سکوت کنند و درباره این مجموعه واکنشی نشان ندهند؛ اما فشار افکارعمومی برای دریافت اطلاعاتی درباره این مجموعه، باعث شد تا نویسندگان مجموعه‌ای که حالا به «بمب خنده» شهرت یافته بود، واکنش نشان دهند.
با این حال توضیحات خشایار الوند درباره «بمب خنده» اثری نداشت تا این که سرانجام ‌مهران مدیری درباره این مجموعه بیانیه صادر کرد و گفت: «اردیبهشت‌ ماه سال ۱۳۸۷ یعنی حدودا یک ماه پس از پخش سریال «مرد هزارچهره» طراحی چند سی‌دی برای تولید در شبکه نمایش خانگی را شروع کردم که یکی از آنها موضوع ماهواره بود. معلوم نیست چگونه این سی دی به بیرون راه پیدا کرده، به شبکه قاچاق رسیده و با این سرعت توانسته‌اند برای آن جلد بسازند، اسم بگذارند و حتی امضای من در «قهوه تلخ» را پشت آن چاپ کنند. این موضوع به شدت در حال پیگیری است که به زودی توسط مطبوعات به اطلاع شما خواهد رسید».
مدیری رویکردی را در مجموعه جدیدش در پیش گرفته که به نوعی می‌تواند ظرفیت انتحاری داشته باشد و جامعه غیرقابل پیش‌بینی ایرانی را با موجی علیه این کمدین توانمند ایرانی همراه سازد و آسیب جدی به مدیری وارد آید، اما در عین حال محتمل است که اتفاقی خلاف این رویه نیز رخ دهد و مجموعه طنز تازه مهران مدیری آنچنان قوی و متفاوت باشد که منجر به احیای او و همکاران همیشگی‌اش شود. «شوخی کردم...» شمشیر دو لبه‌ای برای مدیری است که باید دید به سرنوشت کدام یک از مجموعه‌های اخیرش مبدل خواهد شد.

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

     

فعالیت اقتصادی گسترده نظامیان مادر بسیاری از امراض سیاسی و اقتصادی است ...


       

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
   عبرت نیوز: انتخابات ، سفره با برکتی بود که در یک سر آن حاکمیت نشست و مشروعیت خویش را به رخ جهانیان کشید و در سر دیگر سفره، مردم که با شنیدن نقد و ایرادات عملکرد حاکمان با منشأ دشواری هایی که با آن دست و پنجه نرم می کنند تا اندازه ای آشنا شدند.
بیژن نامدار زنگنه - وزیر اسبق نفت : در مورد ویژگی های وزیر نفت دولت یازدهم با اشاره به این که هم اکنون صنعت نفت کشور با مشکل "سرمایه گذاری" و "بازار" روبرو است گفت: فردی که قرار است به عنوان وزیر نفت انتخاب شود باید بتواند مشکلات بیرونی نفت را برای توسعه این صنعت به ویژه در بخش بالادستی نفت و گاز برطرف کند."
زنگنه در پاسخ به این سوال که این گفته شما به معنی انتخاب وزیر نفت از بدنه صنعت نفت است؟ گفت: نه، الان از بدنه کسی باقی نمانده است.
زنگنه در مورد این که کمتر مدیری در کشور وجود دارد که علاوه بر داشتن توان اجرای و فهم سیاسی با صنعت نفت آشنا باشد تاکید کرد: "اصل مدیریت از شناخت صنعت نفت مهم‌تر است."
این وزیر اسبق نفت با اشاره به این که "در حال حاضر برخی از افرادی که برای سمت وزارت نفت مطرح می‌شوند به درد این کار نمی‌خورند" گفت: تعداد خیلی خیلی اندکی هستند که می توانند این کار را انجام دهند.
زنگنه در پاسخ به این سوال که
تا کنون از سوی رییس جمهور منتخب پیشنهادی به شما برای تصدی وزارتخانه نفت شده است یا خیر و یا این که تاکنون نظر شما را برای معرفی فرد مناسب پرسیده اند گفت: تاکنون در این زمینه با من صحبت نشده است اما در صورتی که نظرم را در این رابطه بخواهند اعلام می کنم.
به گزارش ایسنا، بیژن نامدار زنگه فارغ التحصیل کارشناسی ارشد رشته عمران از دانشکده فنی دانشگاه تهران از سال 1376 تا 1384 وزیر نفت دولت خاتمی بود.
در عین حال محمد حسین حائری در الف نوشت:
در مناظره اقتصادی دکتر عارف اشاره ای گذرا بر مضرات ورود نظامیان به عرصه اقتصاد داشت و حال پس از قریب 40 روز جناب دکتر احمد توکلی، نماینده اصول گرای مجلس سخن از ضرورت تصمیم قاطع حاکمیت برای خارج ساختن نظامیان از فعالیت های اقتصادی می راند. این امر نشان دهنده دغدغه ای ملی نسبت به این امر است که ذهن جناح های مختلف و علاقمندان به نظام و نظامیان را به خود مشغول ساخته است.
نوشتار ذیل با دستمایه قرار دادن وصیت نامه الهی سیاسی امام راحل به روشن ساختن برخی از ابعاد ورود ارگان های نظامی به فعالیت اقتصادی می پردازد و نسبت این فعالیت ها با سخنان رهبر کبیر انقلاب را بررسی می کند.
امام راحل به صراحت از ورود نیروهای نظامی به سیاست و فعالیت های انتخاباتی نهی نمودند.(1)
در نظر ایشان این امر از چنان اهمیتی برخوردار بود که ضروری دیدند در وصیت نامه الهی سیاسی خویش نیز نسبت به آن هشدار دهند: «وصیت اکید من به قوای مسلح آن است که همان‌طور که از مقررات نظام، عدم دخول نظامی در احزاب و گروه‌ها و جبهه‌ها است به آن عمل نمایند؛ و
قوای مسلح مطلقاً، چه نظامی و انتظامی و پاسدار و بسیج و غیر اینها، در هیچ حزب و گروهی وارد نشده و خود را از بازی‌های سیاسی دور نگه دارند. در این صورت می‌توانند قدرت نظامی خود را حفظ و از اختلا‌فات درون گروهی مصون باشند و بر فرماندهان لا‌زم است که افراد تحت فرمان خود را از ورود در احزاب منع نمایند. و چون انقلا‌ب از همه ملت و حفظ آن بر همگان است، دولت و ملت و شورای دفاع و مجلس شورای اسلا‌می وظیفه شرعی و میهنی آنان است که اگر قوای مسلح، چه فرماندهان و طبقات بالا‌ و چه طبقات بعد، برخلا‌ف مصالح اسلا‌م و کشور بخواهند عملی انجام دهند یا در احزاب وارد شوند که - بی‌اشکال به تباهی کشیده می‌شوند - و یا در بازی‌های سیاسی وارد شوند، از قدم اول با آن مخالفت کنند. و بر رهبر و شورای رهبری است که با قاطعیت از این امر جلوگیری نماید تا کشور از آسیب درامان باشد.»
اما چرا نیروهای نظامی نباید وارد فعالیت های سیاسی، بالاخص انتخابات شوند؟
الف) نیروی نظامی باید دارای مقبولیت عامه باشد و اعتماد تمامی مردم و فعالان سیاسی از هر جناح را به عنوان سرمایه ای برای بسیج مردم در روز مبادا داشته باشد که این امر با قرارگرفتن در یک طرف دعوا در رقابت سیاسی ناسازگار است.
ب)
نیروهای نظامی به تبع وظائف تأسیسی شان دارای اقتدار و توانمندی هایی هستند که ورودشان به سیاست، مردم سالاری و قدرت سیاسی رقیب بی دفاع و بی سلاح را به زاویه می راند و در بلند مدت، به یکه تازی و انحصار قدرت می انجامد: نکته قابل تأمل آن است که به صورت معمول حجم بالای فعالیت اقتصادی ممکن است سرمایه گذار را به تکاپوی جلب حمایت سیاسی وادار نماید.
 در کشورهای مردم سالار بنگاه های اقتصادی را به حمایت از احزاب مورد علاقه مجبور می سازد که در یک فضای رقابتی به توسعه اقتصادی و سیاسی در تعامل بین احزاب و بنگاه های اقتصادی می انجامد. حزب با کمک مالی بنگاه اقتصادی، تشکیلات و رسانه هایش را و طبعاً ارتباطش با مردم را، سامان می دهد. بنگاه اقتصادی نیز در سایه حمایت سیاستمداران به رشد اقتصادی و تولید سرمایه و اشتغال کمک می کند. البته همین سازوکار نیز ممکن است به سلطه گروه های خاص بر اقتصاد کشیده شود.
اما چرا نیروی نظامی نمی تواند رقیب اقتصادی خوبی برای بخش خصوصی باشد؟
این نیرو حسب کارویژه اصلی اش، از زیرمجموعه های اطلاعاتی و امنیتی بهره مند است که خودآگاه یا ناخودآگاه، ممکن است به حمایت از فعالیت اقتصادی نیروی نظامی بپردازد. حتی اگر فرض کنیم نظامیان از ورود به فعالیت سیاسی جهت حمایت از فعالیت اقتصادی شان منع شده و خودداری نمایند، باز با توجه به اقتدار، نفوذ، قداست و قدرت لابی گری شان، به علاوه رانت اطلاعاتی که از آن برخوردارند، به رقیبی غیر قابل رقابت، برای بخش خصوصی تبدیل می شوند.
نمونه امر فوق در واگذاری سهام پر منفعت مخابرات قابل ملاحظه است که به صورت یکجا توسط برخی نهادهای وابسته به نظامیان خریداری شد و مخالفت نمایندگان ذی نفوذی چون دکتر توکلی و دکتر نادران، راه به جایی نبرد. حال آن که واگذاری شرکت های دولتی در چهارچوب سیاستهای ابلاغی اصل 44 به نظامیان به مثابه فرار از بد به بدتر، و موجب افراطی گری در عرصه سیاست و فساد در عرصه اقتصاد می شود.
دخالت نظامیان در انتخابات و فعالیت های جناح های سیاسی برای به کرسی نشاندن حامیان سیاسی خویش از بین کاندیداها و یا حذف رقیب سیاسی که روی خوشی نسبت به فعالیت اقتصادی ایشان نشان نمی دهد، نتیجه طبیعی تبدیل شدن برخی ارگان های نظامی به بزرگترین بنگاه های اقتصادی کشور است.
بجاست مجلس شورای اسلامی که وظیفه قانون گذاری و نظارت بر اجرای قانون را دارد، با توجه به تبعات سنگین ورود نظامیان به فعالیت های اقتصادی، نسبت به حل این مشکل اقدام نماید.
اطبا سنتی برخی از امراض چون بیماری قند و فشار خون را ام الامراض می دانند. فعالیت اقتصادی گسترده نظامیان مادر بسیاری از امراض سیاسی و اقتصادی است که بدون حل آن اقتصاد و سیاست بیمار، شفا نخواهد یافت.
1)
عین سخن امام خمینی است که زمان تشکیل وزارت سپاه فرموده است: «باید سعی کنید جهات سیاسی در سپاه وارد نشود، که اگر افکار سیاسی وارد سپاه شود جهات نظامی آن از بین می‌رود. همیشه به سپاه سفارش کنید که آنان خودشان را یک جنگنده خدمتگزار مردم بدانند.»
 

   متن کامـــل 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

     

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
 عبرت نیوز: حجت‌‌الاسلام والمسلمین دکتر سیدمحمود علوی، عضو مجلس خبرگان رهبری و نماینده اسبق مقام معظم رهبری در ارتش جمهوری اسلامی ایران است. وی علاوه بر داشتن سمت‌های مختلف، نقش فعال و حائز اهمیتی را در ستاد دکتر روحانی ایفا کرد. حجت‌الاسلام علوی اخیرا از روزنامه خورشید بازدیدی به عمل آورد. متن پیش رو حاصل گفت‌وگوی 2 ساعته این عضو مجلس خبرگان رهبری با محمدرضا تقوی‌فرد، مدیرمسئول روزنامه خورشید است.
شما به ‌عنوان شخصیت سیاسی- مذهبی نزدیک به دکتر روحانی، پیام اصلی انتخاب مردم در 24 خرداد را چه می‌دانید؟
مردم ایران همیشه حماسه‌آفرین بوده‌اند و موجب تعجب جهانیان شده‌اند. به‌نظر من اصل حضور مردم چیز تازه‌ای نبوده و مسبوق به سابقه بوده است. آنچه در این حضور و در این حماسه‌ متفاوت از گذشته است، عبارت است از رویکرد مردم. رویکرد مردم حاوی پیام مهمی است. در انتخابات اخیر پیامی که از حماسه حضور مردم مخابره شد این بود که مردم از تندروی‌ها رویگردان شده‌اند. البته این تندوری ممکن است شامل تندروی اصلاح‌طلبانه یا تندروی اصولگرایانه باشد. متأسفانه یک جریان سیاسی خاص به گونه‌ای عمل می‌کند که انگار پیروز مطلق صحنه انتخابات است، در حالی که من بارها گفته ام که در این انتخابات اصولگراها پیروز شدند اما نه به تنهایی. در عین حال اصلاح‌طلب‌ها نیز پیروز شدند اما نه به صورت مطلق و مستقل. در یک کلمه باید گفت که ملت ایران پیروز مطلق انتخابات بود. ...

همین مردم، دکتر روحانی را شخصیتی می‌دانند که هیچ‌کسی را به حاشیه نمی‌راند و همه نیروهای معقول و کارآمد و فرهیخته را با هر گرایش جناحی به کار می‌گیرد و وارد صحنه می‌کند تا بتوانند به کشور خدمت کنند. مردم در انتخابات نشان دادند که به حاشیه رفتن بخشی از نیروهای کارآمد را نمی‌پسندند. ...

شما جایگاه تحزب را چطور ارزیابی می‌کنید؟ آیا در دولت روحانی تحزب پیشرفتی خواهد داشت؟
من معتقدم که ما در زمینه تحزب کشور بی‌تجربه‌ای نیستیم. ما بیش از 100سال در زمینه تحزب تجربه داریم. قبل از شکل‌گیری مشروطه احزاب سیاسی کم و بیش در کشور ما شکل گرفتند و برای خود روزنامه دست و پا کردند. مثل نشریه قانون میرزا ملکم خان و نشریات دیگر که بعدها از عوامل بسترساز جنبش مشروطیت شدند. مشروطیت در سال 1286 به پیروزی رسید و احزاب سیاسی حداقل 15 تا 16 سال قبل از مشروطیت شکل گرفتند. یعنی ما یک تاریخ 120ساله در زمینه احزاب سیاسی داریم. کتابی به نام احزاب سیاسی از ملک‌الشعرای بهار وجود دارد که 20 جلد است. ملک‌الشعرا خیلی زیبا فعالیت احزاب سیاسی آن موقع را بررسی کرده است. از اوایل دهه 1320 که خفقان دیکتاتوری رضاخانی پایان پیدا می‌کند تا سال 1332 که کودتای 28 مرداد به فضای باز سیاسی پایان می‌دهد مقطع مهمی از تاریخ تحزب در کشور است. مقطع مهم دیگر نیز اواخر دهه 30 یعنی سال‌های 1338 و 1339 است که فضای باز سیاسی مجددا ایجاد شد و جبهه ملی شکل گرفت. پس از آن هم احزابی وجود داشته‌اند که وابسته به رژیم بوده‌اند اما به هرحال کار حزبی می‌کردند و آن هم خودش یک تجربه حزبی محسوب می‌شود. ما با 120 سال تجربه فعالیت حزبی نمی‌توانیم بگوییم که جوان و بی تجربه هستیم.
باید مسئله ناپایی و ناپایداری احزاب در ایران را در یکسری عوامل دیگر جست‌وجو کنیم. یکی از این عوامل این است که احزاب در ایران مولود قدرت هستند، نه مولد قدرت. در حالی که طبیعت حزب این است که باید مولد قدرت باشد و نمایندگان مجلس بتوانند فقط از طریق حزب وارد مجلس شوند. اما شاهدیم نمایندگان ما وقتی وارد مجلس می‌شوند تازه حزب درست می‌کنند. ...

شما به احزاب دولت ساخته و وابسته به دولت و ناپایداری‌شان اشاره کردید. اما واقعیت این است که اگر احزاب وابستگی به قدرت و نهاد‌های حاکمیتی نداشته باشند با موانع اقتصادی، سیاسی و حتی امنیتی مواجه می‌شوند. راه حل چیست؟
من تا حدی قبول دارم که فضای امنیتی در حال حاضر وجود دارد و افراد برای صحبت کردن راحت نیستند. اما مطمئنم که این وضعیت تغییر می‌کند و معتقدم از جمله تغییراتی که باید در کشور به‌وجود بیاید این است که بیشتر از امنیت، برای فرهنگ ارزش و اصالت قائل شویم. من قبول ندارم که احزاب حتما باید وابسته به قدرت باشند. ...

به نظر شما دولت آینده قصد دارد به احزابی که مولد قدرت هستند بها بدهد؟
 امکان ندارد که ما بخشی از الزامات دموکراسی مانند انتخابات و پارلمان را بپذیریم اما راهکارهایی که آن را در مسیر و در چارچوب معقول قرار می‌دهد کنار بگذاریم. ...

آیا ممکن است که دولت اعتدال به اقدامات حذفی روی بیاورد؟ مثلا تصمیم بگیرد که فعالیت احزاب افراطی را کور کند؟
من دکتر روحانی را به خوبی می‌شناسم، ایشان درصدد حذف و طرد هیچ شخص و جریانی نیست. مگر اینکه افراد و گروه‌ها مشی اعتدالی را نپذیرند که در این صورت خود به خود در حاشیه قرار می‌گیرند. روحانی هیچ‌کسی را به حاشیه نمی‌راند مگر اینکه افراد با تندروی زمینه انزوای خودشان را فراهم کنند. آقای روحانی از همان دوره اول مجلس شورای اسلامی افرادی را که احساس می‌کرد ذهنشان خوب کار می‌کند و اهل اعتدال هستند، دور هم جمع می‌کرد و اسم حلقه اطرافیانش را نیز حلقه عقلا گذاشته بود.
آقای روحانی قول دادند که انجمن‌های صنفی مانند انجمن صنفی روزنامه نگاران راه‌اندازی شود (تعبیر ایشان این بود که همه انجمن‌ها و تشکل‌ها باید بتوانند فعالیت کنند). آیا این موضوع به احزاب تعطیل شده مانند حزب جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی هم تعمیم پیدا می‌کند؟
نمی‌توانم به صورت مصداقی نظر بدهم ولی رویکرد کلی ایشان را می‌دانم. دکتر روحانی از تدابیر انقباضی در اداره امور کشور و جامعه استقبال نمی‌کند و معتقد است که باید فضا را باز بگذاریم و به گونه‌ای عمل کنیم که خود افراد چارچوب‌ها را رعایت کنند.
اصولگرایان پس از انتخابات کوشیدند عدم موفقیت‌شان را به گردن دولت بیندازند یا علت شکست را عدم اجماع عنوان کنند. از طرف دیگر اصلاح‌طلب‌ها در اظهارات‌شان عنوان می‌کنند که نقش اصلی و کلیدی را در موفقیت روحانی در انتخابات اخیر داشتند. دیدگاه تان در باره این دو گزاره چیست؟
من اصل این موضوع را که اصولگرایان موفق نبودند یا به دلیل تفرقه شکست خوردند، نمی‌پسندم. اگر حتی 4 کاندیدای اصولگرا به اضافه مهندس غرضی با هم متحد می‌شدند، باز هم روحانی پیروز انتخابات بود.  موفقیت دکتر روحانی در انتخابات به معنی شکست اصولگراها نیست به خاطر اینکه بخش قابل‌توجهی از اصولگراها در ستاد دکتر روحانی فعالیت داشتند. دکتر روحانی ستاد مردمی‌اش عمدتا از نیروهای اصولگرا تشکیل شده بود.
ولی جریانات اصولگرا از کاندیداهای دیگری حمایت کرده بودند...
از نظر من اصولگرایان و اصلاح‌طلبان هرکدام به دو دسته سازمانی و گفتمانی تقسیم می‌شوند. اصولگرایان و اصلاح‌طلبان گفتمانی و از لحظه اول مبارزات انتخاباتی با دکتر روحانی همراهی داشتند. البته بعضی از تشکل‌های اصولگرا و مستقل نیز با دکتر روحانی همراهی داشتند مانند تشکل‌ اصولگرای حزب وفاق ملی. مجموعه‌ای مانند حزب مردمسالاری و بعضی دیگر از تشکل‌های اصلاح‌طلب نیز به دکتر روحانی پیوستند. این به این معنی است که جمع زیادی از اصلاح‌طلبان و اصولگرایان سازمانی نیز از روحانی حمایت کردند. موفقیت دکتر روحانی موفقیت یک جریان خاص نیست، بلکه به معنای پیروزی همه جریان‌های معتدل سیاسی است.
در دوران آقای خاتمی دیدیم کسانی که به روی کار آمدن ایشان کمک کردند، تئوری عبور از خاتمی را مطرح کردند. در سال‌های اخیر هم که یاران و همراهان احمدی‌نژاد از او عبور کردند. آیا فکر می‌کنید روزی حامیان آقای روحانی از او جدا خواهند شد؟
اگر مجموعه یاران دکتر روحانی از یک جریان شکل می‌گرفت حرف شما صحیح بود. ببینید یاران آقای خاتمی منحصرا اصلاح‌طلبان بودند، اطرافیان آقای احمدی‌نژاد هم اصولگرا بودند. در هر دو دوره بروز برخی از تندروی‌ها موجب شد که اطرافیان رؤسای جمهور سابق به فکر عبور از آنان بیفتند. من معتقدم که دکتر روحانی کشتی اعتدال را مدیریت خواهد کرد و زمینه‌ای برای تندروی پدید نمی‌آید. پروژه‌های عبور از رؤسای جمهور، ثمره تندروی است. من معتقدم چنین اتفاقی برای آقای روحانی پیش نمی‌آید.
واقعا فکر می‌کنید افراطیون اصلاح‌طلب پروژه عبور از روحانی را کلید نمی‌زنند؟
فکر نمی‌کنم، به خاطر اینکه اصلاح‌طلبان اشتباهات دوران حاکمیت‌شان را به یاد دارند و ...
شما فکر می‌کنید که ملی مذهبی‌ها و افرادی نظیر یزدی، صباغیان، همایون‌فر و انتظام در مجموعه دکتر روحانی جا دارند یا خیر؟
مگر اینها در دوران انتخابات حضور داشته‌اند که حالا در کنار دکتر روحانی قرار بگیرند؟ اینها در دوران اصلاحات مدعی بودند اما فکر نمی‌کنم خودشان هم در حال حاضر ادعایی داشته باشند.
مشی اعتدال یعنی یک حرکت پاندولی در یک دامنه محدود که خیلی‌ها تلاش خواهند کرد دامنه این حرکت پاندولی را افزایش و حرکت آن را تندتر کنند. شما فکر می‌کنید که این حرکت پاندولی شتاب نخواهد گرفت؟
من معتقدم که اگر افرادی دچار تندروی یا کند روی شوند دکتر روحانی توان مهارشان را دارد. روحانی می‌تواند به سرعت کندروها افزوده یا از شتاب تندروها بکاهد.
شما اعتدال را در روابط خارجی دکتر روحانی چگونه می‌بینید؟
اعتدال در عرصه سیاست خارجی بسیار مفید است. ما از اول انقلاب اعلام کرده‌ایم که با همه دنیا رابطه برقرار می‌کنیم الا رژیم صهیونیستی. حتی آمریکا هم اگر از موضع احترام متقابل جلو بیاید و بخواهد با ما رابطه برقرار کند، ما می‌پذیریم.
نسبت این دیدگاه شما با فرمایش رهبری که تاکید کردند هرکسی بخواهد با آمریکا مذاکره کند، باید خطوط قرمز نظام را در نظر بگیرد، چیست؟
نه رهبر معظم انقلاب و نه حضرت امام(ره) هرگز نفرمودند که ما هرگز با آمریکا رابطه برقرار نمی‌کنیم. تازمانی که منطق و گفتمان آمریکا رابطه گرگ و میش است، مذاکره معنایی ندارد اما آمریکا اگر از در احترام متقابل وارد شود، ازسر‌گیری روابط قابل بررسی است ...
درخصوص شخصیت آیت‌ا...‌هاشمی رفسنجانی و نقش ایشان در اداره کشور و حضور دوباره ایشان در نماز جمعه چه نظری دارید؟
آقای ‌هاشمی فقط یک سیاستمدار نیست، او معمار یک تفکر سیاسی- مذهبی است. آقای‌هاشمی همیشه به تکلیف می‌اندیشد. اگر شرایط به او اجازه انجام تکلیف را دهد او از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد کرد. اگر هم تکلیف از روی دوشش برداشته شود اعتراض نمی‌کند ...
 

   متن کامـــل 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

عصر زندانی کردن خبرنگاران گذشته است


          

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
هرچقدر دایره خبرسازی و کتمان حقایق گسترده‌تر باشد،به همان اندازه محدوده اعتماد مردم به مسئولان و رسانه‌های داخلی کم و توجه آنان به رسانه‌های خارجی زیاد می‌شود نباید بگذاریم خبرهای مربوط به کشور ایران را دیگران به اطلاع مردم ما برسانند.
  آیت الله هاشمی رفسنجانی با صدور پیامی ضمن تبریک روز خبرنگار، تاکید کرد: خبرنگاران شرافتمند بدور از خبر سازی ها نمی‌گذارند جامعه در بی‌خبری بماند چرا که در دنیای فراصنعتی امروز که همه ابزار اطلاع‌رسانی با پیشرفته‌ترین تکنولوژی ساخته شده‌اند، نمی‌توان خبری را کتمان و یا سانسور کرد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی ؛ متن کامل پیام ایشان به مناسبت روز خبرنگار بدین شرح است :
خبرنگاری، شغل شرافتمندانه‌ای است که رسالت بزرگی را بر دوش خبرنگاران می‌گذارد.
این گروه که تمام همتشان ارتقای اطلاعات در جوامع است، نمی‌گذارند جامعه در بی‌خبری بماند و با رشد آگاهی مردم، باعث تسریع حرکت قافله انسانی به سوی قله‌های دانش و علم و در نتیجه پیشرفت و سعادت می‌شود.
توجه داشته باشیم که خبرنگاری با خبرسازی تفاوت دارد، خبرسازی که متأسفانه در کنار رشد نرم‌افزاری و سخت‌افزاری اطلاع‌رسانی درست، در حال اشاعه در جامعه می‌باشد، بر پایه دروغ و شایعه استوار است و نمی‌تواند منبع و مرجع باشد، اما می‌بینیم که بسیاری از بوق‌های استعماری و استبدادی برای جبران عدم اعتماد مردم، به دروغ‌گویی و خبرسازی روی آورده و نمی‌دانند آنچه باعث افزایش رویگردانی مردم از آنان شده، همین حالت است.
در دنیای فراصنعتی امروز که همه ابزار اطلاع‌رسانی با پیشرفته‌ترین تکنولوژی ساخته شده‌اند، نمی‌توان خبری را کتمان و یا سانسور کرد. عصر انفجار اطلاعات است و هر حادثه‌ای که در هر گوشه این جهان اتفاق بیفتد، خیلی سریع با عبور بر شهپر اطلاع‌رسانی به اقصی نقاط جهان می‌رسد و حتی اخیراً در کنار خبر، تصاویر و فیلم آن نیز مخابره می‌شود. مانند تصاویری که در زمان هجوم ارتش اشغالگر اسرائیل به غزه از جنایات و کشتار صهیونیست‌ها پخش شد و به دنبال آن ادعای مظلومیّت کذایی گروه افراطی یهودی که بر اثر مظلوم نمایی و تبلیغات غرب حاصل شده بود، بر باد رفت.
تصویر به شهادت رسیدن نوجوانی در آغوش پدر در خیابان‌های سرزمین‌های اشغالی که نگذاشت ندای ریاکارانه حقوق بشری اسرائیل و حامیان جنایت‌پیشه آن، در گوش مردم جهان بنشیند. این همه مرهون افزایش روزافزون خبرنگاران و توسعه ابزار اطلاع‌رسانی در جامعه است و شایسته است انقلاب اسلامی که پایه و اساس نظام خویش را بر پایه اطلاع‌رسانی صحیح و سریع قرار داده ؛ با حضور خبرنگاران متعهد در صحنه رسالت آگاه‌سازی را انجام دهد.
نکته‌ای که باید به آن توجه کنیم، اینکه هر چقدر دایره خبرسازی و کتمان حقایق را گسترده‌تر باشد، به همان اندازه محدوده اعتماد مردم به مسئولان و رسانه‌های داخلی کم و توجه آنان به رسانه‌های خارجی زیاد می‌شود. نباید بگذاریم خبرهای مربوط به کشور ایران را دیگران به اطلاع مردم ما برسانند، مخصوصاً که می‌دانیم آنان اهداف خاص خود را در چیدمان کلمات در خبرها دارند و اگر ما واقعیت‌ها را براساس حقیقت محض بگوییم، مردم نیز از آنان روی برمی‌گردانند. به هر حال روز خبرنگار فرصت بسیار خوبی است تا من به عنوان مسئولی که در طول ۳۰ سال در سفر و حضر با آنان همراه بوده‌ام، از همه خبرنگاران تشکر کنم و بر روح بلند خبرنگاران شهید درود فرستم که خون پاکشان علاوه بر ارزش شهادت، در راه افزایش آگاهی مردم به زمین ریخته شد.

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

آینه-ی عـبــــرتـی که خـودش تـرمـز بُریده بود! ...


          

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
 دکتر زیبا کلام :  یکی دو هفته پیش آقای محمدرضا رحیمی معاون اول رییس‌جمهور اظهار داشتند که «با پایان یافتن ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد، بعد از 8 سال یک بار دیگر خواب راحت به چشمان استکبار و صهیونیست‌ها باز خواهد گشت.» من نمی‌دانم آقای رحیمی این را به مزاح گفتند و یا آن که از ته دل به این گزاره اعتقاد داشتند.
شاید نه آن را به مزاح گفتند و نه خیلی به آن اعتقاد داشتند. بلکه آن را صرفا و طبق معمول برای خوشایند «رییس» اظهار داشتند. فرض من بر این است که آقای رحیمی به این گزاره باور داشته باشند. و واقعا تصور می‌کنند که با پایان یافتن ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد، خواب راحت مجددا به چشمان رهبران امریکا، اسراییل و استکبار باز می‌گردد. آنچه مسلم است اگر آقای رحیمی هم چندان به این گزاره باور نداشته‌‌اند، خود آقای احمدی‌نژاد به نظر می‌رسد که خیلی جدی به این نظر باور دارند. از جمله ایشان در سخنرانی ماقبل آخرشان در یکشنبه شب هفته گذشته مجموعه‌ سیاست خارجی‌شان را ظرف هشت سال گذشته یک سیاست جدید و یک پیروزی عظیمی علیه غرب توصیف کردند. سیاستی که به زعم آقای احمدی‌نژاد، ایشان توانستند برای نخستین بار «با ملت‌ها» صحبت کنند. علی رغم تلاش قدرت‌های غربی و علی‌رغم بایکوت غول‌های رسانه‌ای غرب که به زعم آقای احمدی‌نژاد یکسره در خدمت صهیونیست‌ها هستند، اما رییس‌جمهور ایران توانست به موفقیت بزرگی دست یابد که عبارت بود از برقراری ارتباط و دیالوگ با مردم و ملت‌ها. ایشان در ارتباطشان با ملت‌ها پیام دوستی، صلح، انسان‌دوستی و بالاتر از همه عدالت را به گوش مردم جهانیان و به خصوص غربی‌ها رسانیدند. به زعم آقای احمدی‌نژاد، مردم جهان تشنه عدالت هستند و وقتی دیدند که رییس‌جمهور ایران صحبت از عشق،انسانيت، دوستی و احترام به جایگاه مقام والای انسان ابراز می‌نماید، همه تبلیغات و تمهیداتشان در هم شکسته شد. آقای احمدی‌نژاد کنار زدن ماسک از چهره غرب را یکی از بزرگترین دست‌آوردهای خودشان در عرصه سیاست خارجی اعلام کرده‌اند. دستاورد مهم و تاریخی دیگرشان را موضوع انکار هولوکاست دانستند. ایشان مدعی شدند که طرح انکار هولوکاست توسط رییس‌جمهور ايران بزرگترین ضربه روحی و روانی را بر بنیان صهیونیسم و کشور غاصب اسزاییل از زمان تاسیس آن در سال 1948 وارد نمود.
فی‌الواقع آقای احمدی‌نژاد موفقیت‌های خودشان در عرصه بین‌المللی در زمینه استکبار ستیزی و صهیونیسم ستیزی در قالب انکار هولوکاست و به زیر سوال بردن مشروعیت اسراییل را در زمره یکی از بزرگترین دستاورد‌های هشت ساله ریاست‌جمهوری شان اعلام داشتند.
آیا به راستی کارنامه اصولگرایان در عرصه دیپلماسی ظرف هشت سال گذشته کارنامه موفقی بوده است؟
آیا احمدی‌نژاد توانست با ملت‌ها صحبت کند؟
و آیا سیاست ایشان، یا درست‌تر گفته باشیم، رویکرد ایشان در قبال انکار هولوکاست، موجودیت اسراییل را با بحران رو به رو ساخته و مشروعیت آن کشور را به زیر سوال برده؟
واقعیت آن است که کارنامه اصولگرایان در عرصه سیاست خارجی، کارنامه‌ای است که از صدر تا ذیل آن لطمه و مصیبت بر منافع ملی ایران بود. در خصوص مدعیات آقای احمدی‌نژاد می‌بایستی گفت که اولا آن تصورات در خصوص اینکه ایشان توانستند با ملت‌ها صحبت کنند و توانستند با ملت‌ها صحبت از عشق، دوستی، کرامت انسانی و عدالت بنمایند، صرفا تصویر و تصوارتی است که در ذهن آقاي احمدی‌نژاد است. ایشان نه موفقیتی در هشت سفری که به نیویورک داشتند برای ایران کسب کردند، نه محبوبیتی توانستند به دست بیاورند، نه برخلاف تصورشان کسی در غرب و یا حتی در شرق و یا شمال و جنوب ایشان را پیام‌آور دوستی، مهر، کرامت انسانی و عدالت تصور نمود. و نه هیچ یک از تصویر و تصورات دیگری که ذهن آقای احمدی‌نژاد را پر کرده است اتفاق افتاد. واقعا جای تعجب و شگفتی است که در قرن بیست و یکم و در عصر ماهواره و اینترنت، فضای مجازی و ارتباطات، آقای احمدی‌نژاد چگونه دچار این افکار و خیالات شده‌اند. ایشان با کدام مردمان دنیا یا غرب سخن گفته‌‌اند؟ چگونه دریافتند و بر چه اساسی دریافتند که مردم دنیا جذب ایشان و شعارهایشان شده‌اند؟ ایشان چگونه دریافتند که فرهیختگان و نخبگان فکری و فرهنگی در امریکا بعد از سخنرانی‌هایشان مجذوب و شیفته ایشان و افکارشان شده‌اند؟ واقعا دلیل ایشان برای این اوهامات کدام هستند؟ ایشان که ارتباطی با غربی‌ها نداشتند، بنابراین آنچه که تصور می‌کنند می‌بایستی براساس القای برخی از دستیاران و نزدیکان ایشان بوده باشد. تنها نکته‌ای که می‌توان گفت آن است که این دستیاران و مشاورین نهایت سو استفاده را از آقای احمدی‌نژاد می‌نمایند و با دروغ و فریب و این مطالب را به خورد آقای احمدی‌نژاد می‌دهند. البته آقای احمدی‌نژاد دارای محبوبیت بود. محبوبیت ایشان عمدتا در کشور‌های اسلامی آن هم در میان اقشار و لایه‌های کمتر تحصیلکرده ‌تر آن‌ها به عنوان یک چهره مسلمان و انقلابی. یک رهبر مسلمان انقلابی که توانسته بود غرب، امریکا، و اسراییل را به چالش بکشد. اما در غرب و در میان افکار عمومی غربی‌ها مطلقا این‌گونه نبود و آقای احمدی‌نژاد به هیچ روی تصویر یک چهره و شخصیت محبوب را آن گونه که فی‌المثل نلسون ماندلا و يا مهاتما گاندی دارند هرگز پیدا نکرد. احتمالا برخی از مشاورین سو‌استفاده‌گر و متملق آقای احمدی‌نژاد و از جمله شاید پرفسور حمید مولانا برای کسب درآمد و سواستفاده‌های دیگر این مطالب را به خورد وی می‌دهند و به وی القاء می‌کنند که سخنرانی‌اش در سازمان ملل در نیویورک چه غوغا و طوفانی در غرب به راه انداخته. اما در خصوص انکار هولوکاست. در اینجا هم همان مشاورین کلاهبردار و کلاش موفق می‌شوند پوست خربزه ناجوانمردانه‌ای تحت عنوان انکار هولوکاست به زیر پای آقای احمدی‌نژاد بیاندازند. آنچه مسلم است و با قاطعیت بیشتری می‌توان گفت آن است که آقای احمدی‌نژاد شخصا نه هیچ مطالعه‌ای در مورد خاورمیانه داشتند، نه هیچ مطالعه‌ای در خصوص تاریخ اروپا داشتند و نه هیچ اطلاعات و معلوماتی در خصوص نحوه به وجود آمدن کشور اسراییل داشته و نه به طریق اولی از هیچ دانشی در خصوص چهار هزار سال تاریخ یهود برخوردار هستند. به بیان دیگر، «انکار هولوکاست» موضوعی نبوده که آقای احمدی‌نژاد در نتیجه یکسری مطالعات پیرامون تاریخ تحولات خاورمیانه و اروپا به آن رسیده باشد، بلکه یکی یا چند تن از همان مشاورین به ایشان ميگويند و ایشان هم که اشتهای زیادی برای معروفیت و شهرت دارند، بدون آنکه ذره‌ای با افراد دیگر مشورت کنند، هولوکاست را در بوق و کرنا کردند. وقتی هم که واکنش خیلی جدی غربی‌ها را در این خصوص دیدند متوجه شدند که انکار هولوکاست چه سر و صدایی جالبی به راه می‌اندازد، چه شهرت و توجهی برای ایشان رقم می‌زند، موضوع را رها نکردند و هرچه بیشتر بر روی آن مانور داند. از جمله یک همایش بین‌المللی به راه انداختند و خلاصه اینکه متوجه شدند موضوعی یافته‌اند که باعث مي شود این چنین نقل محافل بین‌المللی شوند. احتمالا به آن مشاورین پاداش هم دادند که موضوعی به دست ایشان داده‌اند که باعث شد تا ایشان به واسطه طرح آن موضوع کانون توجهات جهانی شوند. آنچه آقای احمدی‌نژاد نمی‌دانستند و نمی‌دانند آن است که اولا ایشان نه نخستین کسی بودند که هولوکاست را انکار کردند و نه آخرین نفري هم خواهند بود. اما آنچه خیلی جدی‌تر بود اين بود كه آقای احمدی‌نژاد نمی‌دانند و ندانسته‌اند که از قضای روزگار انکار کنندگان هولوکاست در ردیف منفورترین افراد در غرب می‌باشند.نژاد‌پرستان، ضدیهودی‌ها، راست‌های افراطی، نئو‌نازی‌ها، فاشیست‌ها، ضد‌خارجی‌ها، ضد سیاهپوستان و ضد مسلمانان از جمله انکارکنندگان هولوکوکاست هستند. بدبختانه آقاي احمدی‌نژاد متوجه نشده است که با طرح انکار هولوکاست اگرچه ایشان برای خود شهرتی دست ‌و پا می‌کند، اما و در حقیقت نه تنها تصویر یک فرد روشنفکر، فرهیخته، آزاد اندیش، متفکر، طرفدار آزادی، طرفدار محرومین، مدافع حقوق بشر و ... را به خود نمی‌گیرد، بلکه 180 درجه برعکس تصویر یک نژاد‌پرست و فاشیست را پیدا می‌کند. ای کاش آقای احمدی‌نژاد یک بار در این هشت سال از مشاورین و دستیارانش می‌پرسید که چرا فلسطینی‌ها حتی فلسطینی‌های رادیکال و انقلابی همچون حماس و جهاد اسلامی نه هولوکاست را انکار می‌کنند و نه شعار نابودی اسراییل را می‌دهند. متاسفانه آقای احمدی‌نژاد هرگز متوجه نشد که اصرارش بر انکار هولوکاست و اصرار بیشترش بر نابودی اسراییل، در حقیقت دسته‌گل‌هایی بود که او برای اسراییل و اسراییلی‌ها می‌فرستاد. آنچه‌ آقای احمدی‌نژاد هرگز متوجه نشد، این بود که اسراییلی‌ها اتفاقا نهایت آرزویشان است که کسی مثل احمدی‌نژاد رییس ‌جمهور ایران یا یک کشور مسلمان دیگر بشود. آقای احمدی‌نژاد هرگز متوجه نخواهد شد که چگونه با انکار هولوکاست و اصرارش بر نابودی اسراییل که اتفاقا بیشترین خدمت را به صهیونیست‌ها و اسراییلی‌ها نمود. نه او و نه اصولگرایان هرگز متوجه نشدند که سیاست‌های آنان ظرف هشت سال گذشته چگونه بیشترین سود و بهره را به تندروترین جریانات صهونیستی و ضد فلسطيني در اسراییل نمود. برخلاف تصور آقای احمدی‌نژاد که یکی از بزرگترین خدماتش را جبهه‌گیری و ضدیتش را با اسراییل می‌داند، برخلاف تصور آقای رحیمی، معاون اول رییس جمهور که معتقد است که با پایان یافتن دوران ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد، صهیونیست‌ها و مستکبرین بعد از هشت سال خواب راحت خواهند داشت، اتقافا همه ناراحتی جریانات تندرو و رادیکال در امریکا و اسراییل به علاوه همه ناراحتی جریانات تندرو و رادیکال در غرب که به چیزی کمتر از نابودی جمهوری اسلامی ایران رضایت نمی‌دهند، این است که چرا احمدی‌نژاد رفت. اصرار و عجله آقای نتانیاهو، نخست وزیر تندرو و رادیکال اسراییل در «گرگ» خواندن آقای روحانی نشان دهنده عصبانیت و ناراحتی صهونیست‌ها از پایان دوره احمدی‌نژاد، سخنرانی‌های وی و سایر اصولگرایان رادیکال علیه غرب، علیه اسراییل، علیه تمدن غرب و علیه امریکا. همانطور که گفتیم و بر خلاف تصور آقای احمدی‌نژاد و اصولگرایان، بزرگترین هدیه‌ای بود که یک نفر می‌توانست به صهیونیست‌ها و دشمنان قسم خورده ایران اسلامی و فلسطینی‌ها بدهد و نه احمدی‌نژاد و نه اصولگرایان رادیکال این نکته را کشف نکردند و بدبختانه و ناخواسته این هدیه را به دشمنان ایران اسلامی تقدیم داشتند. فهم اینکه چرا و چگونه می‌شود که در جامعه‌ای فاصله میان حقیقت و باطل به وجود آید خیلی دشوار نیست. سانسور و کتمان حقیقت در آن هشت سال باعث شد که احمدی‌نژاد و اصولگرایان تصور کنند که بیشترین ضربه و لطمه را به موجودیت اسراییل وارد ساخته و مشروعیت اسراییل را در عرصه‌های جهانی زیر سوال برده، درحالی که در عالم واقعیت بیشترین تبلیغات را به سود اسراییل انجام داده‌اند. سیاست‌های اصولگرایان و احمدی‌نژاد ظرف هشت سال گذشته باعث گردید تا رادیکال‌ترین، تندروترین و ضدفلسطینی‌ترین جریان سیاسی در اسراییل بتوانند قدرت را به دست گیرند. در تمام آن هشت سال که آقای احمدی‌نژاد و اصولگرایان شعار نابودی اسراییل و انکار هولوکاست را می‌دادند حتی یکبار اجازه ندادند علیه حرف‌ها و تبلیغات آن‌ها کلامی در صدا و سیما و یا یک تریبون عمومی دیگر ابراز شود درحالی که در طی آن هشت سال ده‌ها جلد کتاب علیه اسراییل و در جهت تایید تفکرات احمدی‌نژاد و اصولگرایان اجازه انتشار یافتند. مسئولین وزارت ارشاد احمدی‌نژاد حاضر نشدند به کتاب «تولد اسراییل» اجازه انتشار دهند. (صادق زیبا‌کلام، انتشار روزنه، تهران 1389) طبیعی است که وقتي همه رسانه‌ها، همه صاحب‌نظران و نویسندگان دولتی همه در راستای همان اندیشه بگویند و بنویسند، و اجازه کوچکترین سخن متفاوتی داده نشود، آنقدر‌ها طول نمی‌کشد متولیان آن اندیشه باورشان می‌شود که درست می‌گویند. اما این همه تراژدی نیست. در ادامه آن وقت اگر کلام متفاوت و مغایری گفته شود صاحب کلام به انحراف ، به نوکری اجانب، به ... متهم می‌شود.

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

 شوری که در جهان من افتاد ، این نبود ...   


 

 

 

 

 

          

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم


 شوری که در جهان من افتاد ، این نبود
نامی که بر زبان من افتاد ، این نبود

آن راز سر به مُهر که سی سال پیش ازین
چون آتشی به جان من افتاد ، این نبود

پیغمبری که با نفحات شبانی اش
یک شب از آسمان من افتاد ، این نبود

آن شعله های سر کش آتش که با وقار
در پای دودمان من افتاد ، این نبود

آن کشتی نجات که در باد هولناک
از موج بی امان من افتاد ، این نبود

دستی که از تلاطم دریا مرا گرفت
وقتی که بادبان من افتاد ، این نبود

قولی که بر زبان تو لغزید آن نشد
شعری که در دهان من افتاد، این نبود

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 



من حسینم، سال‌هاست که مرده‌ام ...


          

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
  به گزارش مهر، سال 1335 در روستایی کوچک در کهگیلویه کودکی متولد شد «هراسان از حقایقی که چون باریکه‌ای از نور، از سطح پهن پیشانیش می‌گذشت».
کودکی که فارغ از هجای ناهنجار بودن‌ها و نبودن‌ها، چگونه ماندن را آموخت و «مشکلات راه مدرسه باعث شد تا به باران با همه عظمتش بدبین شود».
حسین پناهی کودکی است که «در 11 سالگی با سری تراشیده و کت بلندی که از زانوانش می‌گذشت به دنیای کفش پا نهاده».
کودکی روستایی که «در حسرتی مجهول، سهم گندم خود را به بلدرچین‌های گرسنه می‌بخشید».
همو که با فلسفه عشق به ستاره‌ها می‌اندیشید و می‌خواند، «وقتی جغدها می‌خواندند و به جای کشتن مارها، از پاهایش مواظبت می‌کرد».
حسین به تعبیر خودش «یک روستازاده حیران است که الاکلنگ وجودش در گذر از تضادهای ناگزیر و ناخواسته در برخورد با مسائل به شکل اغراق آمیزی در نوسان فرازها و فرودهاست.»
روستازاده‌ای که «کفایت می‌کرد او را حرمت آویشن و از دیوار راست بالا رفت به معجزه کودکی با قورباغه‌ای در جیبش».
این روستازاده‌ای کوچک با دغدغه‌های بزرگ راهی شهر شد و چندی نگذشت که در هیئت طلبه‌ای جوان به روستا بازگشت و گفت: «خدا، تو جوانه انجیره خدا، تو چشم پروانه است وقتی از روزنه پیله اولین نگاهش به جهان می‌افته، بام ذهن آدمی، حیات خانه خداست».
مردی که «به سرانگشت پا هرگز دستش به شاخه هیچ آرزویی نرسید»، دوباره ترک دیار می‌کند و روزگارش با غربت و تنهایی عجین می‌شود.
پناهی شاعری بود که در کالبد کوچکش نمی‌گنجید و «حراج می‌کرد همه رازهایش را یک جا، دلقک می‌شد با دماغ پینوکیو».
حسین با دلمشغولی‌های زمانه بیگانه بود و دلتنگ کفشهایی که «ابتکار پرسه‌هایش بود و چتری که ابداع بی‌سامانی‌هایش».
حسین پناهی شاعری بود که با زندگیش شعر می‌سرود، با زندگیش فیلسوف بود و با زندگیش در سایه خیال می‌زیست.
حسین را از نوشته‌هایش می‌شناسند، گرایش او را به کودکی‌هایش می‌ستایند و او را فارغ از سینما، تئاتر، نویسندگی و شعر، کودکی می‌بینند که در عروج به انسانیت به رتبه‌ای دست یافته است.
مردی که می‌گفت:
«پرده پنجره چشماتو
وردار و ببین دنیا را، دیدنیه!!
چشم ما رفتنیه!
زندگی مهلت پرسیدن به ماها نمی‌ده».
حسین پناهی دیگر گونه دوست می‌داشت و دیگر گونه زندگی می‌کرد و آمده بود تا بگوید که «باید به جایی برگردیم كه رنگ دامنه‌هایش، تسكین بخش اندوه بی‌پایانمان باشد!»
او شاعری بود که زاده «ستاره‌ها» بود و دغدغه «نمی‌دانم‌ها» را داشت و «اشکهایش خون بهای عمر رفته‌اش بودند».
او اولین کسی است که «در دایره صدای پرنده‌ای بر سرگردانی خود خندیده است».
حسین تنها ماند و چه «میهمان بی‌دردسری» بود، زمانی که در غربت غروب کرد. «چیزی بود شبیه زندگی» که همچون «دو مرغابی در مه» با «ستاره‌ها» پیوند خورد و «گم شد در هیاهوی شهر».
حسین را در واژه‌ها و سطرهای دلنوشته‌هایش می توان یافت و به دنیای نا آشنای زندگیش رسید.
دنیایی که با شعر و فلسفه معنا می‌شد، با «تلاش روشن باله ماهی با آب، بال پرنده با باد، برگ درخت با باران و پیچش نور در آتش».
او از «هندسه منظم گلها» تا «سجود گیاهان» را به تماشا نشست و زمانی می‌خواست برگردد به «کودکی» و «انسان هیچگاه برای خود مامن خوبی نبوده است».
این روزها مرداد-ماهی است که تنهایی‌هایش به پایان رسید و بازگشت به همانجایی که سال‌ها قبل از درخت انجیری پایین آمد، همانجا که «رنگ دامنه‌هایش، تسكین بخش اندوه بی‌پایانش بود».
کتیبه خوان قبایل دور!
حسین پناهی «سرگذشت کودکی است که به سرانگشت پا هرگز دستش به شاخه هیچ آرزوئی نرسیده است، کودکی که هرشب گرسنه می‌خوابید و چند و چرا نمی‌شناخت دلش».
و به قول خودش حکایت ناتمام من «حکایت آدمی است که جادوی کتاب مسخ و مسحورم کرده تا بدانم و بدانم و بدانم، به وار، وانهادم مهر مادریم را، گهواره ام را به تمامی».
من حسینم،
این جایم، بر تلی از خاکستر
پا بر تیغ می‌کشم
و به فریب هر صدای دور
از شوق به هوا می پرم
آری! از شوق به هوا می پرم
و خوب می‌دانم
سال‌هاست که مرده‌ام.

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 



درخواست های متقابل ایران و امریکا و نقاط مشترک در مذاکرات آینده


          

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
  وی اچ لوئرز، جسیکا توچمان متیوز و تی آر پیکرینک، در گزارشی که روز ۱۲ مرداد ۱۲۹۲ (۲ اوت ۲۰۱۳) از سوی خبرگزاری رویترز، منتشر شده، موارد زیر را به عنوان درخواست های ایران از امریکا در مذاکرات آینده برشمرده اند:

۱٫ به رسمیت شناختن ایران به عنوان ایفاگر نقش اصلی در خاورمیانه

۲٫ اذعان به آنچه که این کشور به عنوان حقوق کامل و نیز تعهداتش تحت قانون بین المللی می داند.

۳٫ حق غنی سازی تحت پیمان منع اشاعه هسته ای

ادامه….

۴٫ لغو تمامی تحریم ها

۵٫ شرکت کامل ایران درتمامی محافل بین المللی

۶٫ خروج تمامی نیروهای نظامی آمریکا از این منطقه

۷٫ – اطمینان حاکی ازاینکه آمریکا در منطقه سیاست حمایت از دوستان اهل تسنن خود علیه شیعیان رابکارنخواهد گرفت

۸٫ حل و فصل تمامی ادعاهای قابل توجه ایران علیه آمریکا برمبنای رضایتمندی ایران

۹٫ اطمینان ازاینکه واشنگتن قصد اعمال سیاستی درجهت تلاش برای براندازی جمهوری اسلامی را ندارد

این ۳ تحلیلگر درخواست های امریکا از ایران را هم اینگونه فهرست کرده اند:

۱٫ تضمین درمورد کنارگذاردن برنامه تسلیحات هسته ای و اجازه پی بردن کامل به برنامه هسته ای غیرنظامی ایران

۲٫ شفافیت کامل درمورد این برنامه به اضافه کنترل بیشتر بر مهار ایران درهرگونه رقابت برای تولید یک جنک افزار هسته ای

۳٫ توقف پردازش مجدد پلوتونیوم

۴٫ محدودیت بر غنی سازی تا سقف اهداف غیرنظامی

۵٫ توقف تهدیدها علیه اسراییل ازجمله پایان دادن به حمایت ایران از حزب الله

۶٫ به رسمیت شناختن نقشی که آمریکا دراین منطقه ایفا می کند

۷٫ تطبیق اقدام های حقوق بشر تهران با معیارهای قانون بین المللی

۸٫ تشکیل یک دولت مجزای فلسطین درکنار اسراییل

۹٫ حل و فصل ادعاها درمواجهه با ایران بطور رضایت بخش

لوئرز، متیوز و پیکرینگ، مواردی را که حدس می زنند ایران و امریکا قادر به توافق مشترک روی آنها خواهند بود، چنین فهرست کرده اند:

۱٫ برقراری صلح و ثبات در عراق و افغانستان

۲٫ شکست القاعده و طالبان

۳٫ حفظ دولت عراق در داخل مرزهای فعلی آن

۴٫ پایان دادن به جنک داخلی در سوریه

۵٫ ثبات بیشتر در خلیج فارس

۶٫ کاهش قاچاق موادمخدر خصوصا ازافغانستان

۷٫ لغو تحریم هایی که می تواند به حل و فصل مسایل بین آنان و نیز تجارت بیشتر در این منطقه منجر شود که اکنون درگیر مناقشه و رکود اقتصادی است.

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 



یک سال از هشت سال!


 

          

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
  ``دکتر غلامعلی رجایی `` سایت عصر ایران درمقاله ای درباره تعداد سفرهای خارجی احمدی نژاد نوشته:
در محاسبه تعداد روزهایی که احمدی نژاد در خارج از ایران طی کرد، با توجه به اینکه برخی از سفرهای رئیس دولت تا 9 روز نیز طول
کشید و برخی دیگر نیز سفرهایی دو روزه بود، اگر میانگین 3 روز را برای هر سفر محاسبه کنیم ، وی برای انجام این 118 مسافرت خارجی در مجموع ، حدود 354 روز یعنی حدود یک سال ازهشت سال ریاست جمهوری خود را در خارج از ایران به سر برده است!
اگرچه او تعداد این سفرها در این مدت را حدود 115 سفر اعلام می کند. اما آمار وارقام دقیق موجود ازاین سفرها نشان می دهد او به تنهایی دراین هشت سال 118 مسافرت خارجی به کشورهای مختلف دنیا انجام داده است (یعنی هر سه هفته یک سفر خارجی!). این تعداد سفر درمجموع به مقصد 45 کشور دنیا انجام شد. در این مدت او به آمریکا (سازمان ملل)، با 9 بار سفر، بیشتر ازهمه سر زد و به چندین کشورتنها یک بار رفت.

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

پیشرفت در قهر با دنیا نیست ...    


          

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
  آیت الله هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در بیان راهکارهای اصلاح امور، به سیاست خارجی مبتنی بر عزت، حکمت و مصلحت اشاره کرد و گفت: نمی توانیم با جهان قهر باشیم و به تکامل فکر کنیم و این اندیشه افراطی، مخل شعار استقلال‌خواهی مردم در همه مراحل انقلاب اسلامی است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در دیدار جمعی از استادان دانشگاه‌های کشور، نخبگان علمی و پزشکی را سرمایه‌های انسانی کشور خواند و گفت: حتی درد دل‌های آنان می‌تواند مایه حرکت مثبت و عمیق برای تغییر شرایط امروز باشد و اگر نخبگان منزوی شوند، جوانان برای امیدواری آینده سرخورده می‌شوند.
ایشان در پاسخ به شکوه‌های بعضی از حاضرین از شرایط کشور گفت: تراکم دردها، بشارت درمان است و دیدید که مردم چگونه به کمیت و کیفیت حماسه سیاسی اعتبار بخشیدند.
آیت الله هاشمی رفسنجانی با تشریح اوضاع کشور در دو سه ماه قبل از انتخابات و تغییر یکباره آن ظرف چند روز گفت: وظیفه همه ماست تا از کاری که مردم کرده‌اند، حراست کنیم و نگذاریم تندروها بذر ناامیدی را در فضای جامعه گسترش دهند.
ایشان با تأکید بر پرهیز از طرد نیروها گفت: کسانی که کشور را به این روز انداختند، می‌توانند با تجدیدنظر در گفتار، افکار و رفتار خود، در فضای رقابتی، به بهتر شدن امور کمک کنند، البته شرطش دوری کردن از توهین و تهمت است که با ادبیات اعتدالی هیچ سازگاری ندارد.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان حدیث «حبّ الوطن من الایمان» عشق به وطن را فطرت الهی در نهاد انسان‌ها دانست و گفت: این عشق از دل هیچ کس بیرون نمی‌رود و کسانی را می‌شناسیم که پس از سال‌ها دوری از وطن، با شنیدن اسم ایران آه می‌کشند و در وصیت‌نامه ها می‌نویسند، ما را پس از مرگ در وطن دفن کنید.
وی تلاش برای ساختن ایران در ابعاد اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را وظیفه فردی و جمعی همه ایرانیان دانست و اظهار امیدواری کرد که در دولت آینده به معیشت مردم توجه شود که عدم توجه به آن، مخلّ آخرت است.

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

کسانیکه میخواهند قبل از تعیین وزرای دولت روحانی ، گـــربـــه را دَمِ حـجـلـه بکـشـنـد!؟ ...


          

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
 دکتر زیبا کلام :  هر روز که می‌گذرد، فشار اصولگرایان روی آقای روحانی درباره این‌که چه ‌باید بکند و چه نباید بکند و چه کسی را برای دولتش انتخاب بکند و چه کسی را حق ندارد برای دولتش‌ انتخاب بکند، بیشتر و بیشتر می‌شود. در ابتدای امر اصولگرایان فقط به ایشان توصیه می‌کردند که در انتخاب اعضای دولتشان اعتدال و میانه‌روی را لحاظ کنند. اما آن‌قدرها طول نکشید که لحن اصولگرایان عوض شد و به آقای روحانی گفتند که «فتنه‌گران» سال 88 مصداق بارز ضد‌اعتدال و ضد‌میانه‌روی هستند. بعد گفتند که چون آقای روحانی می‌خواهد اعتدالی عمل کند، پس نباید از جریانات ضداعتدال در تشکیل دولتش استفاده کند. بعد یک مرحله دیگر هم پیش آمدند و اعلام کردند که آقای روحانی اساسا حق ندارد در کابینه‌اش از «فتنه‌گران» استفاده کند. جالب است که در این‌جا هم متوقف نماندند و باز هم جلوتر آمدند. در مرحله بعدی به ایشان گفتند که از کسانی که «در جریان فتنه ساکت بوده‌اند» هم حق ندارد در دولتش استفاده کند.
انگار آقای روحانی نامزد اصولگرایان بوده و اصولگرایان در این انتخابات 19 میلیون رای به‌دست آورده‌اند.
از سوی دیگر هم به اصلاح‌طلبان یادآوری کرده و بعضا هم آنان را مورد خطاب و عتاب قرار می‌دادند که چرا آقای روحانی را تحت فشار گذارده و از ایشان سهم‌خواهی می‌کنند. فهرست ممنوعیت‌های کسانی که آقای روحانی «حق ندارد» از آن‌ها استفاده کند تا به‌ اینجا شامل «فتنه‌گران»، «ساکتین‌ فتنه»، «فعالان اصلاح‌طلب»، «کسانی که حزب آن‌ها و تشکیلاتشان غیرقانونی اعلام شده»، «کسانی که از مردم عذرخواهی نکرده‌اند (به واسطه حوادث سال 88)»، «کسانی که خواهان تغییر در سیاست خارجی و رفتن به دنبال تنش‌زدایی با غرب و آمریکا هستند»، «کسانی که فتنه‌گران را محکوم نکرده‌اند»، «کسانی که در ولایت‌مداریشان تردید است» و آخرین فقره که از جانب امام‌جمعه موقت تهران اعلام شد: «کسانی که باعث شوند سکولاریسم در دانشگاه‌های ما رواج پیدا کند.»
رفتار اصولگرایان و توقعات آن‌ها از رییس‌جمهوری منتخب از یک‌سو و فشار روزافزون آن‌ها بر رییس‌جمهوری، که چه کسی را حق دارد انتخاب کند و چه کسانی را حق ندارد، برای وزارتخانه‌های کلیدی تا کجا حق انتخاب دارد و تا کجا اساسا حقی ندارد، از سویی دیگر، مردم‌سالاری دینی را به نحو بارزی به نمایش گذارده‌اند.
مردم‌سالاری دینی یعنی این‌که این اقلیتی که نامزدشان در انتخابات 15درصد رای بیشتر نیاورده، به یک اکثریتی که نامزدشان بیش از 50 درصد رای آورده تکلیف می‌کنند که آن اکثریت از چه حق و حقوقی برخوردارند.
اصولگرایان از فردای 24خرداد رفتاری پیش گرفتند که اگر کسی از ‌مریخ آمده بود و نمی‌دانست که در 24‌خرداد چه اتفاقی افتاده، تصور می‌کرد که این نامزد اصولگرایان بوده که 19 میلیون رای آورده. آن فرد مریخی تصور می‌کرد که مردم به تفکر و به سبک و سیاق مملکت‌داری اصولگرایان مجددا رای داده‌اند.
جالب است که اصولگرایان اصلا روی خودشان نمی‌آورند که اگر مردم با عملکرد و سیاست‌های آنان ظرف هشت سال گذشته موافق می‌بودند، این‌قدر عقلشان می‌رسید که به سعید جلیلی باید رای می‌دادند. یک روز می‌گویند که: «سیاست‌های کلی نظام ثابت هستند و غیرقابل تغییر (توسط رییس‌جمهوری)»، روز دیگر می‌گویند که «درباره مسئله هسته‌ای، رییس‌جمهوری کاره‌ای نیست»، روز دیگر می‌گویند «رییس‌جمهوری منتخب به هیچ روی حق تنش‌زدایی با قدرت‌های استکباری را ندارد»، روز بعدش می‌گویند که سیاست‌های فرهنگی و آموزش عالی کشور در حوزه اختیارات و وظایف رییس‌جمهوری نیست و خط مشی کلی نظام در این حوزه‌ها توسط نهادهای دیگر اتخاذ می‌شود»، روز بعدش می‌گویند که «روحانی حق ندارد جک استراو را برای مراسم معارفه‌اش دعوت کند.» مسائل نظامی، دفاعی و امنیتی هم که علی‌القاعده جزو حیطه ریاست‌جمهوری نیستند.
اگر واقعا چنین است و رییس‌جمهوری با 19 میلیون رای کاره‌ای نیست، پس اساسا چرا این‌همه زحمت، دردسر و هزینه‌ برای انتخابات ریاست‌جمهوری؟ همان‌ سیاست‌های هشت سال گذشته ادامه پیدا می‌کرد و درنهایت از جانب مجلس به‌عنوان نخست‌وزیر و رییس قوه مجریه انتخاب می‌شد.
بعد از دوم خرداد سال 76، یکی دو سالی طول کشید تا جناح راست به خود آمد و قرص و محکم در برابر منتخب مردم با 20 میلیون رای ایستاد.
اما این‌بار به‌نظر می‌رسد که از همان ابتدا اصولگرایان مصمم هستند که گربه را پای حجله بکشند و از همان ابتدا به‌ساکن به آقای روحانی تاکید کنند خیلی کاره‌ای نیست و 19 میلیون رای یک امر تشریفاتی و ذی‌نفعی بیشتر نیست و خیلی آن را جدی نگیرند.
 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

  بسم الله الرحمن الرحیم
  عبرت نیوز: یک فعال سیاسی اصلاح‌طلب گفت`` روحانی باید تصمیمات خود را با اقتدار اتخاذ کند و در راستای وعده‌ای که به مردم داده است و هماهنگ با نهادهای قانونی با چنین پارازیت‌هایی صحنه را خالی نکند و آنچه صلاح است انجام دهد او باید حرف خود را به ملت بزند و اگر سنگی جلوی پای او انداخته شد انتظار این است که قاطعانه آن را با مردم در میان بگذارد چراکه تجربه نشان داده است سکوت مظلومانه دراین خصوص فایده‌ای نخواهد داشت.``
احمد شیرزاد در گفت‌وگو با ایلنا با اشاره به چینش کابینه دولت یازدهم عنوان کرد: رئیس جمهور منتخب با شعار زنده باد اصلاحات،زنده باد هاشمی و خاتمی و با شعار اعتدال پیروز انتخابات شد بنابراین کابینه وی نیز باید با این شعار‌ها هماهنگ باشد در غیر اینصورت رئیس جمهور یک شخصیت دکوری خواهد شد که دیگران همانند گذشته به کار خود ادامه خواهند داد.
وی با تاکید براینکه برای کارآمدی دولت، وزرا باید از میان کار‌شناسان درجه یک و شخصیت‌های باتجربه انتخاب شوند، گفت:
این افراد باید از اقدامات خودسرانه خودداری کنند بحث قانونمندی افراد یک دولت مهم‌ترین بحثی است که فقدان آن را در دولت‌های نهم و دهم دیدیم اما با‌شناختی که ما از روحانی داریم می‌دانیم که وی فردی پایبند به قانون است و خواهد بود.
شیرزاد با بیان اینکه رای مردم در انتخابات اخیر در واقع رای به تغییر بود، عنوان کرد:
اگر عده‌ای گمان می‌کنند که هرچه طبق روال قبل بوده هم اکنون نیز باید اجرا شود باید گفت که دیگر چه نیازی به انتخابات و تغییر دولت بود؟
این فعال سیاسی اصلاح طلب با اشاره به اظهارات عده‌ای مبنی براینکه وزرای دولت آینده نباید از میان تکنوکرات‌ها باشند، گفت:
مگر می‌توانیم دور یک عده را خط بکشیم و بگوییم تنها کسانی که مشابه ما فکر می‌کنند باید در دولت حضور داشته باشند این حرف کودکانه‌ای است. متاسفانه همچنان عده‌ای عنوان می‌کنند که کابینه دولت یازدهم نباید اهل فتنه و یا ساکتین فتنه باشد جای تاسف است که این عده هنوز حاضر نیستند همه را به یک چشم نبینند به نظر من نفس این کار توهین برانگیز و نوعی بی‌ادبی است اگر کسی ممنوعیت کار سیاسی دارد دادگاه باید آن را احراز کرده باشد نه اینکه با برچسب زدن بخواهیم مانع از فعالیت عده‌ای شویم.شیرزاد با تاکید براینکه وقتی صحبت از قانون می‌شود یعنی قانون باید همواره حاکم باشد، گفت: اگر دادگاه فردی را از داشتن پست دولتی منع کرد می‌توان چنین اظهاراتی داشت اما وقتی محکوم نشده است چرا عده‌ای باید در محافل خود یک لیست تهیه کنند و عناوینی به آن‌ها بدهند که اخلاقی و قانونی نیست این عناوین باید اثبات شود. وی خطاب به نمایندگان عنوان کرد: من از نمایندگان مجلس می‌خواهم که وارد این بازی‌ها نشوند چرا که در این صورت این افراد نیز حق دفاع از خود را خواهند داشت همه باید بدانند دوران چهار ساله منولوگ تمام شده است و امروز همه حق حرف زدن دارند دوران اینکه هرکسی از رسانه ملی هر آنچه خواست به دیگران نسبت بدهد و بقیه وادار به سکوت شوند نیز تمام شده است آن‌ها باید بدانند هر حرفی بزنند پاسخ آن را خواهند شنید.شیرزاد ادامه داد: نمی‌دانم آقایان چگونه برای خود احراز می‌کنند که فلان فرد گوشه کتش آلوه به فتنه است این باعث می‌شود رفتار غیرقانونی و برچسبی گسترش یابد و عده‌ای بی‌حساب و کتاب وارد چنین تهمت‌هایی شوند در حالی که این به نفع کشور نیست. روحانی رای آورده است که به چنین رفتار‌هایی پایان بدهد. شیرزاد همچنین تاکید کرد: نمایندگان توجه کنند اگر وزیری معرفی می‌شود که کارآمد نیست و یا کارنامه مدیریتی ضعیفی دارد می‌توانند به او رای ندهند اما با تهمت زدن و برخوردهایی که دیگر دوره آن‌ها به سر آمده فقط حیثیت مجلس لکه دار می‌شود.
این فعال سیاسی اصلاح طلب همچنین در خصوص حضور روسای جمهور قبلی در مراسم تحلیف روحانی عنوان کرد:
دعوت از روسای جمهور پیشین یک سنت بوده که در هر دوره انجام می‌شد و این ادب مجلس را نشان می‌دهد من بخاطر دارم که اولین باری که لاریجانی به عنوان رئیس مجلس انتخاب شد جلسه‌ای گذاشت و از نمایندگان دوره قبل دعوت کرد سیاست بالا و پایین دارد اما نمی‌توان تاریخ را انکار کرد خاتمی و هاشمی هرکدام ۸ سال رئیس جمهور این مملکت بوده‌اند چرا عده‌ای می‌خواهند تاریخ را عوض کنند. کسانی در تاریخ این کشور نقش داشتند چه عده‌ای بخواهند و چه نخواهند. دعوت از شخصیت‌های نظام که مورد قبول ملت هستند، ادب مجلس را نشان می‌دهد.
وی با تاکید براینکه تهدید کردن در خصوص دعوت روسای جمهور قبلی در مراسم تحلیف دور ازشان نمایندگی است عنوان کرد:
صحن مجلس آوردگاه کسانی نیست که صدای آن‌ها بلند‌تر است مجلس جای منطق است و اگر کسانی انتقاد دارند می‌بایست آن را منطقی بیان کنند. دوره خط و نشان کشیدن به سر آمده است.
این فعالی سیاسی اصلاح طلب ادامه داد: عده‌ای در مجلس تلاش می‌کنند تا هیات رئیسه را تحت فشار قرار دهند تا ازآیت اله هاشمی و سید محمد خاتمی برای حضور در مراسم تحلیف دعوت صورت نگیرد اما آن‌ها بدانند که این دو شخصیت بزرگوار هیچ‌گاه برای دعوت شدن به مراسم تحلیف پر و بال نمی‌زنند
آن‌ها مثل همیشه زندگی خود را خواهند زد وشان و شخصیت آن‌ها همواره محفوظ خواهد ماند. با این کار‌ها حرمت آن‌ها کاسته نمی‌شود اما کسی که در خصوص آن‌ها ادب را مراعات کند خود را مورد تمجید قرار داده است.
شیرزاد افزود: فکر می‌کنم بهتر است مجلس این مراسم را‌‌ همان گونه که‌ شأن این قبیل برنامه‌ها بوده است برگزار کند نمی‌توان صرف مخالف بودن با عقیده فردی به او بی‌احترامی کرد ولی در عین حال می‌توانیم نظرات وی را نقد کنیم.
وی در بخش دیگری از سخنان خود در خصوص تعاملات ایران با سایر کشور‌ها عنوان کرد:
روحانی باید با اقتدار با پارازیت‌هایی که از داخل به بیرون منتقل می‌شود مقابله کند قطعا وی خارج از حیطه اختیارات خود در زمینه سیاست خارجی عمل نخواهد کرد اما انتظار این است که قدم‌های خود را با قدرت بردارند.
وی در واکنش به اظهارات حسینیان مبنی براینکه در صورت حضور جک استراو در مراسم تحلیف از او با گوجه پذیرایی خواهند کرد، گفت: روحانی نباید مرعوب چنین تهدیدهایی شود کسانی این حرف‌ها را می‌زنند که کار دیگری از دست آن‌ها ساخته نیست این اقدامات مخصوص افرادی است که راه بهتری برای ابراز وجود ندارد اما سوال این است که چرا فردی مثل حسینیان که این سال‌ها همواره قدرت داشته و از تریبون‌های مخالف صدای او شنیده شده است باید این حرف را بزند.
وی با تاکید براینکه قطعا فردی همچون حسینیان چنین کاری را نخواهد کرد گفت: اما صحبت از این اقدام نیز دور ازشان مجلس است من فکر می‌کنم این حرف‌ها تنها برای این است که دست و دل رئیس جمهور منتخب را بلرزانند اما نباید فراموش کرد که روحانی فردی نیست که در برابر این افراد کوتاه بیاید و قطعا دست کسانی را که بخواهند با غوغا سالاری عقیده خود را حاکم کنند کوتاه خواهد کرد.
شیرزاد افزود: ‌روحانی باید تصمیمات خود را با اقتدار اتخاذ کند و در راستای وعده‌ای که به مردم داده است و هماهنگ با نهادهای قانونی با چنین پارازیت‌هایی صحنه را خالی نکند و آنچه صلاح است انجام دهد او باید حرف خود را به ملت بزند و
اگر سنگی جلوی پای او انداخته شد انتظار این است که قاطعانه آن را با مردم در میان بگذارد چرا که تجربه نشان داده است سکوت مظلومانه دراین خصوص فایده‌ای نخواهد داشت.
 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

 دستور کار جدید افراطیون  


          

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
نویسنده:  آذر منصوری 
 
تحرکات امروز افراطیون پس از شکست در رقابت انتخاباتی دوره یازدهم ریاست جمهوری واقعیتی است که از مدت ها قبل از پیروزی جریان سیاسی رقیب در انتخابات پیش بینی می شد چرا که فریادهایشان نه تنها برای شکل گیری ائتلاف به نتیجه یی نینجامید بلکه سیر تحولات طی چهار سال گذشته نیز شکاف های آنها را به حدی رسانده که حداقل در کوتاه مدت امکان هر نوع اجماع و ائتلافی را غیر ممکن می سازد که چنانچه این اتفاق نیز رخ می داد پیروزی آنان در این انتخابات با توجه به سبد آرای کاندیداهایشان نیز غیر ممکن می نمود. از همین رو افراطیون از هیچ تلاشی برای ضربه زدن به حرکت دولت تدبیر و امید فروگذار نخواهند کرد و به نظر می آید نخستین هدف خود را ایجاد شکاف بین ائتلافی می دانند که موجب روی کار آمدن رییس جمهور منتخب شد. به طور قطع با در نظر گرفتن این هدف فعالیت هایی را نیز در دستور کار خود چه قبل از مراسم تحلیف رییس جمهور منتخب و چه بعد از آن قرار خواهند داد که به باور من چنانچه به این هدف توجهی نشود ممکن است در طرف مقابل واکنش هایی را برانگیزد که دسترسی به اهداف آنان را آسان تر کند. مساله خیلی پیچیده نیست، حال که افراطیون در این انتخابات به موفقیت دست نیافتند.
استراتژی آنان از یک سو عدم توفیق رییس جمهور منتخب و از سوی دیگر پایین آوردن احتمال پیروزی حامیان او در انتخابات آتی خواهد بود و در پی تحقق این استراتژی تاکتیک هایی را به عنوان فعالیت های آینده در دستور کار خود قرار داده اند.
1- قدم اول تلاش برای القای این باور به جامعه بود که روحانی اصلاح طلب نیست و اصلاح طلبان نیز در این انتخابات پیروز نشده اند. حال آنکه شواهد و قرائن موجود حاکی از آن است که سال هاست رییس جمهور منتخب را از دایره اصولگرایی خود حذف کرده اند. حال چه شده که پس از پیروزی حسن روحانی در انتخابات مجددا این تعابیر را به کار می برند؟ جریان اصولگرایی که محصولش در دولت های دهم و یازدهم به بار نشست و در انتخابات اخیر نیز نتوانست به اجماع بر سر یک کاندیدا برسد چقدر می تواند تغییر موضع داده باشد که کسی مانند حسن روحانی را آن هم پس از انتخابات اصولگرا بداند؟ گویی افراطیون بر تحلیل ها و نقد های خود در قبل از انتخابات چشم پوشیده اند. اما مستندات به قدری هست که این چرخش 180 درجه یی زاویه آنان را اثبات کند.
2- حال که با آمدن روحانی و پیروزی ائتلاف اصلاح طلبان و اصولگرایان معتدل امید و نشاط در جامعه به بی سابقه ترین حد خود حداقل در چهار سال گذشته رسیده است آنها تلاش خواهند کرد با کشیدن خط قرمز هایی برای چینش کابینه جدید این امید را به یاس تبدیل کنند. یاس و سرخوردگی از امیدی که با خلق حماسه یی سیاسی امید به تغییر را در مدیریت کشور ایجاد کرده است. به طور قطع هدف از این ناامیدی ایجاد فاصله بین رییس جمهور منتخب از سرمایه اجتماعی است که در انتخابات با تاکید بر مطالبات معوق خود به برنامه های او رای دادند. آنها با این رویکرد درصدد خالی کردن پشت رییس جمهور منتخب از این سرمایه اجتماعی هستند که خود مهم ترین ابزار اعمال قدرت رییس جمهور در مقابل کج اندیشی ها و کار شکنی ها خواهد بود. چنانچه به این هدف نائل آیند آن روز مصادف با نخستین اقدام آنان برای کارشکنی ها پس از روی کار آمدن دولت تدبیر و امید نیز خواهد بود.
3- با آنکه روحانی اعلام کرده دولت او فراجناحی است. اما با معرفی برخی افراد احتمالی برای حضور در کابینه عصبانیت آنان با انعکاس در فضای رسانه یی همراه شده است. در این بین بیشترین نگرانی آنان از حضور اطرافیان خاتمی و هاشمی رفسنجانی به چشم می خورد و به نظر می آید در زمان باقی مانده نیز بر فشارهای خود بیفزایند. آنان فراموش کرده اند که در دولت دهم و یازدهم احمدی نژاد در چینش کابینه اجازه حضور حتی اصولگرایان معتدل را که نداد هیچ بلکه با عزل و نصب های غیر موجه وزرای خود آنها که حتی اندکی با خود زاویه داشتند را نیز کنار زد. حال چه شده که ازپس پیروزی ائتلاف اصلاح طلبان و اصولگرایان معتدل انتظار دارند به گونه یی دیگر رفتار شود. این نوع رفتار بیشتر مصداق مثل معروف یک بام و دو هواست. این در حالی است که هم اصلاح طلبان و هم اصولگرایان معتدل بارها اعلام کردند که به دنبال هیچ سهمی در کابینه جدید نیستند و باید دست رییس جمهور منتخب را در چینش کابینه باز گذاشت.
4- افراطیون بدون توجه به عوامل عدم توفیق خود در انتخابات اخیر و آسیب شناسی واقع بینانه این شکست در پی آنند که عدم ائتلاف کاندیداهای خود را به عنوان تنها عامل شکست در انتخابات به جامعه بقبولانند. در حالی که خود می دانند چنانچه ائتلافی هم شکل می گرفت در نتیجه تاثیر تعیین کننده یی به جای نمی گذاشت. آنها نمی خواهند با این واقعیت روبه رو شوند که نخستین پیام این انتخابات نفی افراط گرایی و تغییر رویکردهای قوه مجریه در هشت سال گذشته بوده است و تا با این واقعیت روبه رو نشوند و بر دلایل اصلی شکست خود سرپوش بگذارند، این کارشکنی ها و سنگ اندازی ها به قوت خود باقی خواهد ماند.
5- از همان روز اول بعد از پیروزی حسن روحانی و به ویژه در مصاحبه مطبوعاتی رییس جمهور منتخب سوالاتی که توسط نمایندگان رسانه یی آنان مطرح شد یک راهبرد دیگر را در رفتارهای آنان نشان داد. در حالی که تمامی آمارهای رسمی دولت از میزان بدهی های دولت و عدم توازن بودجه با منابع موجود حکایت می کند، افراطیون بدون توجه با این واقعیت ها در تلاشند تا با پاک کردن صورت مساله به مطالبات موجود دامن زنند. طرح مسائلی مانند پررنگ کردن رفع تورم و بیکاری در کوتاه مدت ناشی از همین راهبرد آنان است. واقعیت موجود حاکی است انحلال سازمان برنامه ریزی و مدیریت در کنار اجرای ناصحیح و غیر کارشناسی طرح هدفمندی یارانه ها و... دولت جدید را با مشکلاتی مواجه ساخته است که در کوتاه مدت توقف و رفع این آسیب ها غیر ممکن خواهد بود.
روزنامه اعتماد، شماره 2739 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی


چراغ سبز آمریکا، پاسخ اصولگرایان به روحانی


          

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
   دکتر زیبا کلام : اول جک استراو، وزیر اسبق خارجه انگلستان، در مصاحبه مفصلی با بی‌بی‌سی فارسی اظهار شعف زیاد کرد از انتخاب روحانی. او اظهار امیدواری کرده است که به تهران بیاید و درباره از‌سر‌گیری روابط دیپلماتیک تهران-‌لندن صحبت شود. بعد ویلیام هگ، وزیر خارجه فعلی بریتانیا، از انتخاب آقای روحانی اظهار خوشحالی کرد و این‌که انتخاب باعث بهبودی روابط ایران با انگلستان و پیشرفت‌هایی در مذاکرات هسته‌ای بشود؛ سپس نوبت به دو نفر از نمایندگان کنگره آمریکا که یکی از آنان مسلمان است رسید.
آنان در نامه‌ای از پرزیدنت اوباما خواستند با توجه به مواضع ابتدایی و میانه‌روی آقای روحانی، و با توجه به این‌که رییس‌جمهور ایران اختیارات زیادی ندارد، از این انتخاب حمایت شود و تحریم‌ها علیه ایران افزایش پیدا نکند و خلاصه رییس‌جمهور آمریکا باید شرایط فعلی ایران را درک و تلاش کند تا روابط میان تهران-‌واشنگتن بهتر شود. اما آن‌قدر‌ها طول نکشید و به فاصله چند روز، نزدیک به 120‌نماینده کنگره آمریکا به آن دو نماینده پیوسته و جملگی از اوباما خواستند گام‌هایی برای بهبود روابط با تهران ازجمله توقف تحریم‌ها بردارد. این گام‌ها جملگی شاخه‌های زیتونی هستند که غربی‌ها به‌دنبال انتخاب آقای روحانی به‌سمت ایران گرفته‌اند.
انتظار می‌‌رفت که ما هم گام‌های متقابلی برمی‌داشتیم و موضع‌گیری‌های مشابهی می‌کردیم، اما در کمال تعجب، اصولگرایان صف بسته‌اند و یکی‌یکی نوبت گرفته‌اند که با پاره‌آجر بر این چراغ‌سبزها بکوبند. یکی از بزرگان اصولگرا در پاسخ شاخه زیتون جک استراو اعلام کرد: «انگلستان نخست باید به‌واسطه نقشش در فتنه 88 از ملت ایران عذرخواهی کند.
دومین تلویحا اظهار داشت که «ملت بزرگ ایران فریب این پرده‌نمایی‌های این گرگ‌ها را نخواهد خورد.» احتمالا اگر همین‌گونه برویم به جلو از فردا اصولگرایان یکی‌یکی خواهند گفت که: «آمریکا اول باید به‌واسطه نقشش در کودتای 28مرداد32 از ملت بزرگ ایران عذرخواهی کند»؛ «آمریکا بایستی دارایی‌های ایران را آزاد کند»؛ « آمریکا باید از جنایتی که ظرف 25‌سال(1357-1332) علیه ملت نجیب ایران کرده، عذرخواهی و غرامت پرداخت کند.»؛ «آمریکا باید از این‌که در دوران انقلاب آن همه جنایت به دست محمدرضا پهلوی علیه مردم ما کرده است عذرخواهی کند»؛ «آمریکا بایستی از این‌که سفارتخانه‌اش در تهران کانون توطئه و جاسوسی علیه انقلاب اسلامی ایران بوده است عذرخواهی کند»؛ «آمریکا باید از ترور شخصیت‌های انقلابی و مبارز ما توسط عواملش، یعنی سازمان مجاهدین خلق، عذرخواهی کند»؛ «بابت جنگ تحمیلی، زدن ایرباس، توطئه‌های عدیده در کردستان، گنبد و.... تحریم‌ها، ترور دانشمندان هسته‌ایمان و.... عذرخواهی کند.»
بعد باید از خلیج‌فارس، عراق، افغانستان و دیگر کشورهای اسلامی خارج شود و بالاخره از اسرائیل هم دیگر حمایت نکند. اول آمریکایی‌ها این کارها را انجام بدهند تا ما ببینیم آن‌ها حسن‌نیت دارند و عوض شده‌اند و بعد شاید ما فکری کردیم و به آقای روحانی اجازه دادیم که لبخندی به آن‌ها بزند؛ البته لبخند باید خیلی محدود و چیزی بین اخم و لبخند باشد.بحث بر سر آن نیست که این فهرستی که ما از جنایات آمریکا برای خودمان ساخته و پرداخته‌ایم چقدر با واقعیت همخوانی دارد؛ بحث بر سر آن نیست که آیا محمدرضا پهلوی هرچه می‌کرده یا نمی‌کرده به دستور واشنگتن بوده؛ بحث بر سر آن نیست که حمله عراق به ما به دستور آمریکا بوده است یا آنکه آمریکایی‌ها تعمدا ایرباس ما را در خلیج‌فارس زدند.
بسیاری از ما با تکرار این فهرست و اقلام آن به‌تدریج باور هم پیدا کرده‌ایم. بحث بر سر آن است که این شاخه زیتون که از سوی شماری از اعضای کنگره آمریکا به‌سمت ایران گرفته شده در حقیقت به‌مناسبت انتخاب آقای روحانی اتفاق افتاده است. معلوم نیست که چرا اصولگرایان آن را به خودشان گرفته‌اند؟ کنگره آمریکا به‌دلیل انتخاب آقای روحانی تحریم‌ها را به‌تعویق انداخته است. اگر این حرکت در فردای تیر84 یا 22خرداد‌88 که آقای احمدی‌نژاد اصولگرا انتخاب شدند، انجام شده بود، حق با اصولگرایان بود و آن‌ها می‌توانستند به آمریکا بگویند که شاخه زیتون شما را نمی‌خواهیم و غیره. یا اگر در این انتخابات یكی از نامزد‌های مورد حمایت اصولگرایان رای آورده بودند و آمریکا‌یی‌ها شاخه زیتون به‌سمت ایران می‌گرفتند، اصولگرایان حق داشتند شاخه زیتون امریکایی‌ها را به صورتشان بکوبند؛ اما شأن نزول این شاخه زیتون از اساس به اصولگرایان ربط پیدا نمی‌کنند.
مردم اگر خواهان تداوم همان سیاست‌های گذشته‌و و دشمنی با غرب و اروپا و یا آمریکا بودند، یقینا به نامزد‌های اصولگرایان رای می‌دادند. این‌که به آقای روحانی رای دادند به‌معنای آن است که نمی‌خواهند دشمنی و بغض و کینه نسبت به آمریکا و اروپا ادامه پیدا کند. تعجب است که اصولگرایان به‌جای و از طرف 18‌میلیون نفری که به آقای روحانی رای دادند، دارند پاسخ می‌دهند. اگر هم قرار باشد که شاخه زیتون آمریکایی‌ها به صورت آمریکایی‌ها پرت شود، این تحقیر یا مخالفت باید از جانب آقای روحانی انجام شود، نه اصولگرایان.
اگر قرار باشد اصولگرایان از طرف روحانی پاسخ دهند، آن‌گونه که دارند می‌دهند، پس انتخابات دیگر برای چه بود؟ اگر قرار بود که همان سیاست‌ها نسبت به دنیا و آمریکا ادامه یابد، خب چرا این همه هزینه برای کشاندن مردم به پای صندوق رای؟

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

  امام علی علیه‌السلام ، یک انقلابی یا دیپلمات؟!  


          

 

  امام علی علیه‌السلام ، یک انقلابی 


  یا دیپلمات؟!  

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
کشورداری بدون سیاست‌ورزی امری ناممکن است. و در نگاه رایج دنیا سیاست‌ورزی به ناچار شامل اموری چون موضع‌گیری مبهم، امتیاز دادن برای امتیاز گرفتن و اموری از این دست است. بلکه کسی که حرف‌ها، موضع‌گیری‌ها و تصمیم‌های خود را بی‌پرده و از ابتدای کار اعلام می‌کند از سیاست سررشته‌ای ندارد.
امام علی :
 مظلومیت بی‌پایان (ویژه‌نامه) کسی که اهل سازش و کوتاه آمدن برای تصاحب یا تثبیت حکومت خود نیست فهم سیاسی پایینی دارد. حتی چنین فردی صلاحیت لازم برای تصدی امر حکومت را دارا نیست. حاکم باید اهل معامله باشد، باید بتواند در صحنه تهدیدات، نمایشی خوب را کارگردانی کند و یادش باشد اینها نمایش‌اند و قرار نیست مواضع واقعی آشکارا بیان شود.
هرچند این نگاه، نگاه رایج سیاست‌مداران دنیا است،[1] اما امام علی علیه السلام در رفتار خود نشان داد که از این روش استفاده نمی‌کند. سیره‌ی ایشان بیانگر این واقعیت است که امیرالمۆمنین علیه السلام مواضع خود را صریح بیان کرده، برای تحکیم قدرت خود از اصولش کوتاه نیامده است. ماجرای شورای شش نفره خلافت، اتمام حجت امام با مردم قبل از بیعتشان با ایشان و رد نصیحت برخی سیاسیون در سازش ابتدایی با معاویه، سه نمونه آشکار است که میزان اهمیت این اصل را نشان می‌دهد.
 صراحت یا ابهام
امام علی علیه السلام حاضر نشد حتی برای رسیدن به خلافت و بازگرداندن جریان جامعه به مسیر اصلی خود، اندک تسامحی در تعبیر داشته، یا یک دروغ مصلحتی بگوید. خلیفه دوم شورایی شش نفره تشکیل داد تا بعد از مرگش خلیفه مسلمین را تعیین کنند.[2] این شورا شامل عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، طلحه، زبیر، عثمان و امام علی علیه السلام بود. قرار بر این بود که این شش نفر یکی را از بین خود برای خلافت تعیین نمایند، زبیر به امام علی علیه السلام رای داد، طلحه به عثمان و سعد به عبدالرحمن. عبدالرحمن رای خود را بین امام علی علیه السلام و عثمان معلق بر شرطی گذاشت. او ابتدا به امام علی علیه السلام گفت: «من حاضرم با تو بیعت کنم به شرطی که طبق قرآن، سیره رسول خدا و سیره ابوبکر و عمر رفتار کنی». امام صریح و بی پرده اعلام کرد کتاب خدا و سیره رسولش را قبول داشته، اما به سیره ابوبکر و عمر عمل نخواهد کرد. عبدالرحمن همین شرحها را به عثمان گفت و او بدون درنگ پاسخ داد چنین خواهد کرد. در این هنگام عبدالرحمن با عثمان بیعت کرده، او خلیفه سوم مسلمین شناخته شد.[3]
بدانید هر زمینی از بیت المال که عثمان آن را بخشیده یا مالی از اموال الهی که بذل کرده باید به بیت المال بازگردد ... به خدا سوگند اگر این مال را در جایی بیابم با اینکه مهر زنان شده باشد یا کنیزان با آن خریداری شده باشند آن را به بیت المال باز خواهم گرداند!
امیرالمۆمنین علیه السلام می‌توانست به ظاهر شرط عبدالرحمن را قبول کرده، پس از بیعت و تثبیت حکومت خود، دلایل عمل نکردن به سیره دو خلیفه قبل را برای مردم بیان کند؛ همان کاری که بعد از مرگ عثمان و به خلافت رسیدن خود انجام داد.[4] اما امام با تصریح به روش خود و عدم مبهم‌گویی نشان داد، حاکم اسلامی ابهام و دو‌پهلویی را نپذیرفته، مواضع خود را صریح بیان می‌کند؛ حتی در جایی که یک ابهام‌گویی یا دروغ ساده، به ظاهر باعث شود مسیر انحراف جهان اسلام، به سمت اصلاح تغییر یابد.
 عدالت یا تسامح
نمونه دوم که امام مواضع خود را صریح بیان کرده است، زمانی است که مردم برای بیعت با ایشان به منزلش هجوم آورده، همگی اصرار بر این امر داشتند. بعد از قتل عثمان، شرایط چنان شد که مردم خود برای بیعت سراغ امیرالمۆمین علیه‌السلام آمدند. این در حالی بود که 25 سال از رحلت رسول خدا می‌گذشت و در این مدت آنچه حق امام علی علیه‌السلام بود، توسط دیگران غصب شده بود. در این مدت جامعه از سیره رسول اسلام و تعالیم اسلامی دور گشته، به انحراف کشیده شده بود و این فرصت، برای اصلاح جامعه بسیار مناسب بود. اما مردم 25 سال به اموری عادت کرده بودند. خواص، ویژه‌خوار شده بودند و برخی امور خلاف سنت رسول خدا در بین مردم عادت شده بود. کسی که می‌خواست در این شرایط حکومت را به دست گیرد، می‌بایست «به خاطر حفظ مصالح و ملاحظه‌ی جوانب قضیه، کوتاه بیاید و دل‌ها را به دست بیاورد.»[5] اما امام قبل از اینکه مردم با او بیعت کنند، با آنها اتمام حجت کرده، روز بعد از بیعت نیز صحبت بسیار تندی کرد.
ایشان قبل از اینکه مردم با او بیعت کنند خطاب به آنها فرمود:
«بدانید اگر من خواسته شما را اجابت کنم [و حکومت بر شما را بپذیرم] آنطور که خود می‌دانم شما را اداره خواهم کرد و به حرف این و آن و سرزنش سرزنش‌گران توجهی نخواهم نمود (سفارش‌پذیر نبوده ملاحضه شخصیت‌ها و ... را نخواهم کرد)».[6]
امام علی :
ایشان روز بعد از بیعت نیز مردم را جمع کرده، فرمود:
«بدانید هر زمینی از بیت المال که عثمان آن را بخشیده یا مالی از اموال الهی که بذل کرده باید به بیت المال بازگردد... به خدا سوگند اگر این مال را در جایی بیابم با اینکه مهر زنان شده باشد یا کنیزان با آن خریداری شده باشند آن را به بیت المال باز خواهم گرداند!»[7]
کلماتی که حضرت در آن شرایط حساس بیان کرده‌اند از منظر دیپلماسی مرسوم در جهان، کاری خام است که تنها ثمره‌اش سست شدن پایه‌های حکومت نوپای امام خواهد بود. اما علی بن ابی طالب علیه السلام با رفتار خود نشان داد حکومت‌داری اسلامی، حکومت‌داری انقلابی است؛ حکومت‌داری‌ای که بر سر ارزشها هیچ سازش و تسامحی به خرج نداده، صراحتا و با صدای رسا مواضع انقلابی خود را اعلام می‌کند.
 باج‌دهی یا قاطعیت
سومین موضع‌گیری امام که حکایت از نفی ساسیت‌بازی‌های رایج در اداره حکومت‌ها دارد، رد پیشنهاد امتیاز دادن به معاویه برای سکوت و عدم مخالفت او با حکومت نوپای امام است. پس از قتل عثمان، «تمام اقطار اسلامی با امیرالمۆمنین علیه السلام بیعت کردند. تا آن روز هیچ بیعتی به عمومیت بیعت با امیرالمۆمنین علیه السلام وجود نداشت جز شام که با امیرالمۆمنین علیه السلام بیعت نکردند».[8] در همان اوایل حکومت امیرالمۆمنین علیه السلام، مغیرة بن شعبه نزد حضرت رفته به ایشان گفت: «ای امیر مۆمنان برای شما خیرخواهی‌ای دارم.» امام پرسیدند خیر خواهیت چیست و او پاسخ داد: «...و معاویه را در حکومتش بر شام تثبیت کن تا اطاعت خود را بر او لازم کرده باشی.[9] سپس آنگاه که حکومتت اسقرار یافت، هرطور که خواستی با او رفتار کن ]خواستی برکنارش کن و خواستی ابقایش نما[»[10]
امام در پاسخ به او به خدا سوگند یاد کرد تا زمانی که معاویه چنین جهت‌گیری داشته باشد، هرگز او را به کار نخواهد گماشت بلکه از او می‌خواهد به اجتماع مسلمین پیوسته، با امام بیعت کند و اگر از بیعت امتناع کرد با او خواهد جنگید! این در حالی است که ابن عباس که از بزرگان آن روزگار جهان اسلام بود نیز با نظر مغیره موافق بوده، این کار را به صلاح می‌دانست.[11] گویا ابن عباس نیز هرچند بیشتر چهره‌ای علمی بود تا سیاسی، اما تفکری دیپلماتیک داشت نه انقلابی.
 یک ارزش بزرگ
بیان صریح مواضع در سه مقطع بسیار حساس از زندگی سیاسی امام علی علیه السلام به خوبی نشان می‌دهد در اسلام، داشتن مواضع انقلابی و بیان انقلابی این مواضع یک ارزش بزرگ است؛ آنقدر بزرگ که باید برای حفظش امام علی علیه السلام خلافت را در شورای شش نفره از دست بدهد، در اولین ساعات حکومت نوپا، صدها دشمن و ناراضی برای خود درست کند و از ابتدای حاکم شدن، سنگ بنای جنگی 110 روزه را با سپاهیان انبوه شام بگذارد.[12]
پی نوشت:
[1] - به عنوان مثال مروری گذرا بر تعبیرهایی چون «آزادی»، «حقوق بشر»، «دموکراسی»، «اصلاح و رفرم» و... در گفتار حاکمان دیروز و امروز جهان به خوبی نشان میدهد کلی گویی و عدم بیان صریح معنای این واژه ها، یکی از شگردهای رایج حاکمان برای استفاده از این عبارات در جهت تامین خواسته های خود است.
[2] - هر چند سیر انتخاب خلیفه رسول خدا در امت اسلام از دیدگاه شیعه کاملا ثابت است و خیلفه باید توسط رسول گرامی اسلام نصب شده باشد اما در بین اهل سنت حتی در مورد چهار خلیفه اول، وحدت روش انتخاب نبوده است. در نظر ایشان ابوبکر با اجماع مردم انتخاب شد. اما خلیفه دوم را مردم انتخاب نکردند بلکه خلیفه اول او را نصب کرد. خلیفه سوم نیز خروجی شورای شش نفره ای بود که که توسط عمر بن خطاب برای تعیین جانشینش چیده شده بود.
[3] - البدء و التاریخ، (ابو نصر بن مطهر مقدسى، متوفی 355‏)، ج‏5،ص:192 و منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئى) ؛ ج‏3 ؛ ص84.
[4] - به عنوان مثال آنگاه که طلحه و زبیر به ایشان اعتراض کردند که خلفای قبلی سهم ما را از بیت المال بیشتر از دیگران میدادند امام فرمود: رسول خدا چگونه عمل میکرد؟ آنها پاسخ دادند همه را مساوی میداد. امام فرمود سیره رسول خدا مقدم است یا سیره آن دو؟ ر.ک: مناقب (ابن شهرآشوب)، ج‏2، ص: 111.
[5] - انسان 250 ساله (مقام معظم رهبری)، ص81
[6] - نهج البلاغة (للصبحی صالح) ؛ص136، خطبه 92.
[7] - مناقب (ابن شهرآشوب)؛ ج‏2؛ ص110 و نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص57 و دعائم الإسلام؛ ج‏1؛ ص396 و شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید؛ ج‏1؛ ص269 با اندک اختلافی در تعابیر.
[8] - انسان 250 ساله، ص80.
[9] - با حکم انتصاب و تثبیت شما، معاویه از این پس فرماندار شما در شام خواهد بود و چون شما او را ابقا کرده ای در برابر شما نخواهد شورید.
[10] - الاستیعاب،ج‏4،ص:1447.
[11] - الأخبارالطوال،ص:142 و الإمامةوالسیاسة،ج‏1،ص:67.
[12] - جنگ صفین جنگ بسیار سختی بود. این جنگ هم از لحاظ سخت افزار و هم از لحاظ نرم افزار دشواری فراوان داشت. بسیاری از مردم و بلکه برخی بزرگان، این جنگ را فتنه ای بین دو طایفه مسلمان میدانستند که حق و باطل در آن گم شده است. در همین جنگ بود که جناب عمار یاسر نقش مهم خود در بصیرت زایی را انجام میداد. اما فتنه آنقدر عمیق بود که باز هم بسیاری حق را ندیدند. در نهایت نیز جریان خطرناک خوارج از دل همین جنگ به وجود آمد. با تمام این اوصاف امیرالمۆممنین علیه السلام حاضر نشده بود با تسامحی اندک مدتی معاویه را ساکت کرده، در فرصت مناسب به کار او رسیدگی کند.
محمّد بخشی
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 





مجلس ، آمار اعلامی ِ دولت را قبول دارد؟   



          

 


  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
 جواد جهانگیرزاده ، قائم مقام مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی  گفته است:  با آمار خیلی بازی می شود در حالیکه باید جمع بندی از شرایط عمومی کشور را منتشر کنیم تا بشود تصویر واقعی از شرایط کشور ارائه داد.
جواد جهانگیرزاده ، در گفتگو با مهر با اشاره به آمار ارائه شده از سوی رئیس مرکز پژوهش های مجلس درباره تورم نقطه به نقطه 61 درصدی کالاهای خوراکی گفت: آمار مرکز پژوهش های مجلس استنباطی از گزارشات نهادهای نظارتی است که عملا انتشار عمومی پیدا نمی کند و آنچه که از سوی مرکز پژوهش ها ارائه می شود جمع بندی از این نوع گزارشات است.
 البته در برخی از اقلام تورم بیشتر از 61 درصد است ما باید بدانیم در چه شرایطی قرار داریم و دولت بعدی کشور را با چه شرایطی تحویل خواهد گرفت و کمک کنیم تا شرایط بهتر شود.
وی با بیان اینکه میزان تورم آن چیزی نیست که از سوی رئیس جمهور مطرح شد، گفت: بر اساس آمار رسمی، آمار ارائه شده دقیق نیست، استنباط ما این است که آمار در حوزه های مختلف دقیق بیان نمی شود.
 در جایی گفته می شود تولید فولاد در زمانی 9 میلیون تن بوده و امروز ظرفیت آن افزایش یافته است، بله، ظرفیت اسمی افزایش یافته، اما آیا تولید هم افزایش یافته است؟
 این نماینده مردم ارومیه گفت: به نظرم با آمار خیلی بازی می شود. باید مراقب بود، اگر آمار واقعی باشد به نفع کشور است.
وی در پاسخ به این سئوال که راهکار چیست، گفت: مرکز آمار ایران باید مستقل تر کار خود را انجام دهد و در عین حال مجلس هم نظارت کافی بر این امور خواهد داشت، طبیعی است که باید جمع بندی از شرایط عمومی کشور را منتشر کنیم تا بشود تصویر واقعی از شرایط کشور ارائه داد.
 هم پیشرفت ها، هم خلاء ها و ضعف ها باید به طور واقعی دیده شود و از بزرگ نمایی یا کوچک نمایی خدمات دولت بپرهیزیم.
بانک مرکزی با بررسی شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی در مناطق شهری ایران، نرخ تورم نقطه به نقطه در خردادماه سال جاری را 45.1 درصد اعلام کرد.
به گزارش خبرنگار مهر، بانک مرکزی شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی در مناطق شهری ایران در خردادماه سال جاری را اعلام کرد که بر اساس آن نرخ تورم نقطه به نقطه خردادماه امسال نسبت به ماه مشابه سال قبل 45.1 درصد بوده است.
همچنین این نرخ در خردادماه امسال نسبت به ماه گذشته به میزان 3.4 درصد افزایش داشته است. به صورت کلی در 3 ماهه سال جاری نسبت به دوره مشابه سال گذشته نرخ تورخ نقطه به نقطه به میزان 43 درصد بوده است.
بر اساس اعلام بانک مرکزی، در گروه خوراکی ها و آشامیدنی ها در خردادماه امسال نسبت به ماه مشابه سال قبل نرخ تورم به میزان 56.3 درصد بوده است. دخانیات 94.7، پوشاک و کفش 64.7، مسکن، آب ، برق، گاز و سایر سوخت ها 20.4، اساس، لوازم و خدمات مورد استفاده در خانه 81.6، بهداشت و درمان 41،1، حمل و نقل 52.5، ارتباطات 12.1، تفریح و امور فرهنگی 56.7، تحصیل 11.5، رستوران و هتل 51.2، کالاها و خدمات متفرقه نیز 70.2 درصد بوده است.
شاخص کل بهای کالاها و خدمات مصرفی در خردادماه امسال در تمام استان های کشور با افزایش همراه بود. بیشترین میزان افزایش متعلق به استان یزد معادل 4.6 درصد و کمترین آن مربوط به مازندران معادل 1.7 درصد بود. شاخص مذکور در استان تهران معادل 3.6 درصد افزایش داشته است.
1392/5/3

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

 مـن به آمـــار زمـیـــن مـشـکـوکـم ...


          

 

  مـن به آمـــار زمـیـــن مـشـکـوکـم ...


 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 




 غمت در نهان خانه دل نشیند!


          

 

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
http://s4.picofile.com/file/7859399672/DOXTARAKE_JANGZADEYE_ER8QY.jpg

 

 

 

 

 

 

  امریکا در حق بشریت وخصوصا درحق ملتهای مسلمان جنایات زیادی کرده است .در ایران در افغانستان در عراق و...
غمی سنگین که از فقدان مادر بر دل این دخترک نشسته است، دیر یا زود کار خود را خواهد کرد و طومار ستمکاران را در هم خواهد پیچید. این سنت الهی است و تغییرناپذیر.حوصله ما کم است!
خدا را در این صحنه بخوبی می شود حس کرد.
دیدن تصویر یتیمی غمناک که به نقاشی خود کشیده از مادرش پناه برده است در دل من و ما طوفان بپا می کند با ارحم الراحمین چه می کند؟!
تردید ندارم خداوند در عوض فقدان آغوش مادر این دختر خردسال، آرامشی زیبا از جانب خویش را به او هدیه کرده است.
اگر خداوند خیال را در وجود ما انسانها نمی گذاشت چه می شد؟
نه شعری آفریده می شد و نه داستانی نوشته ! در این صورت ادبیات بشری چه داشت؟
دراین شب های خدایی ، به اندازه وسعمان ،یتیمان را دریابیم.
مولای ما شب ها در سرکشی از ایتام خواب نداشت!

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

 

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه(شفقنا)- درادامه نکات ظریف و اخلاقی که از مرحوم حاج اسماعیل دولابی آورده می شود، بیست نکته تقدیم مخاطبان شفقنا می شود:
1. دل های مؤمنین که به هم وصل می شود، آب کـُـر است . وقتی به علی علیه السلام متصل شد، به دریا وصل شده است. شخصِ «
تنها» آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود، ولی آب کـُـر نه تنها نجس نمی شود، بلکه متنجس را هم پاك می کند.
2.
خوشگل یعنی کسی که گلِ و طینتش پاك و خوب است. خوشگل آن قدر مشغول جمال خودش است که وقت ندارد از عیب دیگران صحبت و از آنها غیبت کند.
3. مؤمنی که عـِـلم وُ حـِـلم وُ رضـــا داشته باشد، کارش به انتها رسیده است.
4. خلاصه و لب اخلاق در دو کلمه است؛ مرنج و مرنجان.
5. مرضی را که داریم، اگر برای غیر اهلش تعریف کردیم، دوایش دیرتر پیدا می شود. اسرار خدا را نباید فاش کرد. شکایت از خدا نزد خدا عین ایمان است، نزد مؤمن نیز عیبی ندارد، ولی شکایت از مردم به مردم عین کفر است.
6.
وجود حضرت سلمان کافی است برای اینکه حجت بر ما تمام شود که می توانیم جزء اهل البیت علیهم السلام شویم. اگر راه را بر خود بستیم و گفتیم آنها کجا و ما کجا، خودمان، خودمان را محروم کرده ایم.-سلمان منا اهل البیت-
7. خدا ما را از دعاهایی که برای ما ضرر دارد، غافل می کند. در نتیجه چند بار که خواستیم و عملی نشد، اصل خواسته را فراموش می کنیم.
8. هر کس خودش باید کار خودش را بکند. خودت باید خودت را ببخشی. خودت باید بر سر خودت دست بکشی. محبت، انسان را خودکار می کند.
محبت رنگ خدایی به انسان می زند و وقتی انسان دید که این دستش مال خداست و خواست که خدا بر سرش دست بکشد، خودش بر سر خودش دست می کشد.
9. خوب یا بد، هر چه هستی، صادقانه خودت را به خدا عرضه کن و بگو خدایا هر چه هستم، مال شما هستم.
10. در دعاهایمان هر چه را که برای ما نافع نیست، خدا می گوید باشد برای فردا و هر چه را که نافع است، بلافاصله می دهد.
خدا زینت و زیور دنیا را برای مؤمنین خیلی دوست ندارد، ولی آخرت را زود به آنها می دهد. کسی که آخرت را دارد، چه سیر باشد و چه گرسنه، بهره ی دنیا را هم می برد. خدا هر چه را خیر محض است، عطا می کند. هر وقت غنا برای مؤمن نافع باشد، غنا می دهد و هر وقت فقر برای او خیر باشد، فقر می دهد. لذا کسانی که به این حقیقت پی برده اند، هر چه او می کند، هیچ نمی گویند. ان شاء الله ما هم هر وقت خدا کم و زیاد کرد، با خدا دعوا نکنیم.
11.
وقتی حاجاتت را به تأخیر می اندازد، دارد چیزی بزرگ تر به تو می دهد، منتها تو حواست به خواسته ی خودت است و آن را نمی بینی. تو نان می خواستی، او جان می داد، تو هم می گفتی جان را می خواهم چه کار، من نان می خواهم.
12. امام حسین علیه السلام در مورد علّت رفتنشان به کربلا به هر کس مطابق عقلش چیزی فرمود، ولی علّت اصلی اش معلوم نشد؛ امام حسین علیه السلام به خداوند گفت من می خواهم قربان شما بشوم.
13.
انسان وقتی نمی داند حول و قوه ی الهی در وجود خودش می باشد، به آسمان و زمین می زند و از این و آن کمک می خواهد؛ ولی وقتی دید در وجود خودش است، خودکار می شود.
14. در واقع زمان و مکانی وجود ندارد. اگر توجهمان به زمان و مکان نباشد، زمان و مکانی نیست. جایی که خدا هست و ایمان هست، نه مکانی هست و نه زمانی. مگر ندیدی که فرمود؟ « همه ی زمین ها کربلا و همه ی روزها عاشوراست » اینکه نفرمود همه امام حسینید، همه یتیمید، همه اسیرید، همه مظلومید، هر روز خیمه ها را آتش می زنند و… به این خاطر بود که خودتان تفقّه کنید و آن را بیابید و درك کنید.
15. هنرمند هنر خودش را دوست دارد، هنر که نمی تواند هنرمند را دوست بدارد. هنر فقط می تواند هنرمند را نشان بدهد. خدا مخلوقش را دوست دارد، مخلوق قادر نیست خدا را دوست بدارد. خلق محبوب خدا هستند و خالقشان را نشان می دهند.
16. معارف الهی آب است. باید کاری کنید که مثل چاه آرتزین از درون خودتان آب بجوشد. گرفتن معارف از دیگران با شنیدن و خواندن، مثل ریختن آب در چاه است که بعد از اندك مدتی آب آن بو می گیرد و متعفن می شود.
باید کمی وقت صرف کرد و با مطالعه کردن، در درون خود حفّاری کرد تا به آب رسید. مقصود از مطالعه، تفکّر است نه کتاب خواندن. البته هنگام کندن چاه وقتی به زمین سخت برسند، مقداری آب می ریزند تا زمین نرم و قابل کندن شود . در این حد، استفاده از کلام و نوشته های دیگران مفید است. وقتی از درون خودت آب جاری شد، شکر کن و از آن آب بکش و خودت بخور و به دیگران هم بده.
17. اگر از آخرت صحبت کنیم، کوچکش کرده ایم و اگر از دنیا سخن بگوییم، بزرگش کرده ایم. ما موظّف به آخرت هستیم.
18. اصلاح امور دنیایمان را خود خدا عهده دار شده است.
ولی مردم دنیا به عکس عمل می کنند؛ بار سنگین دنیا را به دوش خود می کشند و آخرتشان را که باید خودشان برای آن تلاش کنند، به خدا وا می گذارند.
19. امیدوارم خداوند آن قدر دنیا را در نظرمان کوچک کند که اصلاً توجهمان به آن نباشد و وقتی می آید و می رود، اصلاً متوجه نشویم.
توجه به دنیا غم آور است.
20. دنیا را فقط یک بار نگاه کن؛ نظره ی اولی بلااشکال است و آخرت را چند بار، و صاحبخانه را همیشه!

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 



 تنهاترین سردار تاریخ ...  


          

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم
 يكي از تعاليم مهمّ اسلام كه در جبهه برنامه‌هاي اسلامي، درخشان و هويدا است، دعوت به صلح و كوشش براي رفع اختلافات و اصلاح ذات البين است. قرآن مي‌فرمايد: «اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ اِخْوَةٌ فَاَصْلِحُوا بَيْنَ اَخَويْكُمْ؛ در حقيقت مؤمنان با هم برادرند، پس ميان برادرانتان را سازش دهيد.» و در جاي ديگر اشاره كرده است: «وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ؛ و سازش بهتر است.»
پيامبر اكرم صلّي الله عليه وآله وسلّم نيز فرموده است:
«صَلاحُ ذاتِ الْبَيْنِ اَفْضَلُ مِنْ عامَّةِ الصَّلاةِ وَالصِّيامِ؛ آشتي‌دادن دو نفر، از نماز و روزه يك سال بهتر است.»
اگر چه جنگ و جهاد يكي از احكام مهمّ اسلام است، ولي هرگز بالذّات و بالاصالة مطلوب نبوده و به لحاظ يك ضرورت اجتناب ناپذير و به عنوان وسيله اصلاح اجتماعي و عدالت و در راستاي اهداف سياسي اسلام و احقاق حق و ابطال باطل تشريع شده است.
جهاد، عبادت و اطاعت خدا است، زيرا جهاد وسيله‌اي است براي آزادي انسان‌ها، براي برداشتن يوغ استعمار ستمكار از گردن افراد، و براي وارد كردن همگان در حكومت خدا و لغو حكومت مردم بر مردم كه معاني عالي و ارزنده آن در عبارت «جهاد في سبيل الله» خلاصه شده است.
جهاد، جنگ و كوشش براي پيشبرد نقشه‌هاي نجات‌بخش اسلام است.
جهاد براي نجات ضعفا و ستمديدگان، براي دفع استثمار اقويا، براي آزادي انسان‌ها، براي برقراري نظم صحيح و عادلانه، براي اعلام تساوي حقوق، براي زندگي و اجتماع هر چه بهتر و انساني‌تر است.
اسلام، جنگي كه براي پيدا كردن بازار كالاهاي بازرگانان، براي استعمار، براي توسعه قلمرو يك كشور و فتح ممالك و جهانگيري، براي انتقام و كينه‌توزي، براي كسب شهرت و قهرماني، براي بسط نفوذ يك ديكتاتور و غلبه يك ملّت بر ملّت ديگر باشد را محكوم كرده و قهرمانان اين جنگ‌ها را گمراه و جنايتكار و خائن و گناهكار مي‌داند. بنابراين همه ما بايد اين آيه را سر مشق زندگي خود قرار دهيم: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين؛ آن سراى آخرت را تنها براى كسانى قرار مى‏دهيم كه اراده برترى‏جويى در زمين و فساد را ندارند و عاقبت نيك براى پرهيزگاران است.»
بر طبق اين آيه، هر كس بخواهد رجحان و برتري بر كسي يا ملّتي داشته باشد، به حكم اين آيه محكوم است.
به راستي كه سران ملل و رهبران حكومت هاي دنياي معاصر، چقدر به اين‌گونه تعاليم اسلام نياز مبرم دارند.
جهادي براي اسلام، مقدّس محسوب مي‌شود كه براي دفاع از حقيقت و فضيلت، براي مقاصد و مصالح عموم، براي انحطاط حكّامي كه خود را مالك خلق و مطلق العنان و صاحب اختيار بدون شرط افراد مي‌شمارند، باشد.
هدف تمام مجاهداتي كه اولياي اسلام، در هر زمان و مكاني انجام دادند، اين بوده كه آسايش و آزادي را براي بشر به ارمغان آورند و به ياري افراد مظلوم و محروم بشتابند.
پس با اين شرح و تفسير، مجاهده در راه اسلام كاري نيست كه كسي بتواند آن را با نيروي هواي نفس و احساسات و براي فرونشاندن آتش خشم و غضب آغاز كند.
گاه عدم شرايط وموانع ، اقتضا مي كند كه اين تكليف منجّز شود و گاه اقتضا مي‌كند كه مانع از تنجّز يا توجّه اين تكليف گردد.
هرگز نمي‌توان خون كسي را ريخت و به مال و جان كسي تعرّض كرد؛ مگر در جاهايي كه به ناچار، عقل و شرع انجام چنين اعمالي را قاطعانه اجازه دهد.
اساس همه جنگ‌هايي كه در عصر ما بين ملل جريان دارد؛ اعمّ از جنگ سرد و گرم، جنگ‌هاي تبليغاتي و انتخاباتي و حزبي، جنگ‌هاي اقتصادي و تجاري و مبارزه‌ها و رقابت‌هايي كه دولت‌ها، كارتل‌هاي صنعتي و همه و همه با هم دارند، مقاصد پست مادّي و حيواني و ارضاي غريزه حبّ جاه و مال و شهوات و به دست آوردن پيروزي‌هاي مادّي و نظامي و اقتصادي را دنبال مي‌كند. بنابراين، چنين جنگ‌هايي، نقطه انتهايي ندارند و بين هر گروه و جمعيّتي كه باشد، باشرافت انساني سازشي ندارد.
در اسلام، همه اين مبارزات كه باعث گرفتاري بشر و اساس گناه و ظلم، و مايه استبداد و خيانت شمرده مي‌شود، ممنوع است. مسلمانان بايد بتوانند با همه اين مسايل نيز مبارزه نمايند و مبارزه آنان به مقاصد كثيف، آلوده نشود.
باري، نكته ديگر در حكم جهاد اين است كه چون جهاد براي تحقّق اهداف اسلام ودفاع از حريم فضليت و آزادي و نواميس الهي است، تا وصول به اين اهداف، لازم و منجّز است. پس از تشكيل مدينه فاضله انسانيّت و جامعه اسلامي و يكپارچه‌شدن جهان بشري و برداشته‌شدن فواصل جغرافيايي و تبعيضات گوناگون در سايه تعاليم اسلام، موضوع و زمينه جهاد از بين مي‌رود؛ در حالي كه اساس زندگي اجتماعي تا ابد همان اجتماع فاضل بوده و احكامي مانند احكام عبادات و معاملات و مناكحات ثابت خواهد بود.
بنابر اين جهاد به منزله وسيله تأمين و تحصيل اهداف اسلام، نيروي دفاع، و نگهبان جامعه اسلامي است و مقصود بالاصالة ساير احكام و به اصطلاح علما، جهاد، تكليف و واجب للغير است.
نتيجه مطلب اين‌كه بايد در صلح و سازش و جنگ و جهاد، هدف را در نظر گرفت.
اگر مقصد، مقدّس و انساني وشرافتمند باشد، صلح يا جهادي كه براي آن انجام مي‌گيرد، مقدّس و شرافتمندانه است.
 « آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی »
 

 ما در اينجا نمي‌خواهيم و نمي‌توانيم در اسرار جنگ ها و صلح هاي اولياي دين وارد شده، از آن شرحي بنويسيم، زيرا علاوه برآن كه خود را لايق نمي‌دانيم، اين رشته سر دراز دارد، ولي به طور بسيار فشرده، عرض مي‌شود كه سيري اجمالي در تاريخ غزوات ومعاهدات رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم و صلح‌هايي كه بين آن حضرت و كفّار واقع شد و همچنين مطالعه مختصري از تاريخ فداكاري‌ها و جانبازي‌ها و مجاهدات علي (ع) در ميادين جهاد و روش و برنامه‌هاي جنگي آن حضرت، ما را به اين حقيقت راهنمايي مي كند كه جنگ‌هاي مقدّسي كه آنان مي‌كردند از جنگ‌هاي عادي‌اي كه براي اهداف مادّي واقع مي‌شود، جدا بود و غرض آن بزرگواران، اداي تكليف و تقرّب به خدا بوده است.
بنابراين مي‌بينيم كه دلاوران ميادين جهاد را بندگان زاهد و خداپرست و صاحبان دل‌هاي لبريز از محبّت و عدالت و انسان‌هاي بشر دوستي تشكيل مي‌دهند كه حتّي به آزار مورچه‌اي راضي نمي‌شوند و اين سخن پر از حقيقت و عدالت علي (ع)راهنماي آن‌ها است: «وَ اللهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ‏ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُه؛ به خدا سوگند. اگر اقليم‌هاي هفتگانه و آنچه در آن است به من داده شود تا خداوند را نسبت به مورچه‌اي ستم كنم به اين كه پوست جو را از دهانش بيرون بكشم، اين كار را نمي‌كنم.»
اين خاندان، در صلح و آشتي و جنگ و جهاد، يك هدف داشتند و آن هدف، اطاعت خدا، و هدايت و نجات بندگان خدا و اعتلاي كلمه خدا بود.
پس از بررسي اين مطالب، صلح امام حسن (ع) را تا حدود آگاهي و بينش خود بررسي مي كنيم و دريافت پاره اي از اسرار آن را وجهه همّت مي سازيم و ازخداوند، طلب ياري و هدايت مي كنيم.
بديهي است نگارش در مورد اين مطلب، موضوعي نيست كه حقّ آن، در ضمن يك يا چند مقاله ادا گردد. اين موضوع بسيار گسترده است و با تاريخ صدر اسلام و تاريخ زندگي علي عليه السّلام و آزمايش‌هايي كه از امّت اسلام شد، ارتباط دارد و راجع به آن كتب مستقلّي نگارش شده است. ولي «آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد»
امام حسن مجتبي (ع) انساني صادق، با وفا، پرهيزكار و با تقوا، خيرخواه و بزرگوار بودند. صلحي كه بين آن حضرت و معاويه برقرار شد،
علاوه بر آن كه صلح‌طلبي و خيرخواهي و گذشت او را نشان داد، ثابت كرد كه خانواده ايشان نيز، رياست‌خواه و جاه طلب نيستند و در قيام و نهضت، كناره‌گيري و عزلت، صلح و جهاد، رضاي خدا و مصلحت عموم را مي‌خواهند. در هنگام جهاد، مصداقِ «يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللهِ وَلا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم»هستند و از كسي باكي ندارند و در وقت صلح، مرد گذشت و فداكاري مي‌باشند.
اسرار صلح امام
- تكليفي الهي
صلح امام (ع) يك تكليف الهي و وظيفه شرعي بود كه امام در آن شرايط و احوال، ناگزير شد آن را بپذيرد يا به عبارت ديگر، شرايط و اوضاع، اين مسأله را بر امام تحميل كرد و بر حسب حديث مشهور و مسلّم اهل سنّت، پيامبر (ص) از آن خبر داده و او را به سيادت و آقايي و اصلاح‌گري معرّفي فرموده است.
در شرايطي كه صلح، براي مصلحت عموم لازم باشد، اگر سران هر دو طرف، پا در ركاب لجاج بگذارند و كينه‌توزي پيشه سازند، صلح برقرار نخواهد شد. فقط در صورتي صلح برقرار مي ‌ود كه يا هر دو طرف، حسن نيّت داشته باشند يا يكي از آن‌ها خير و مصلحت جامعه را در نظر بگيرد و آن را بر حيثيّت و شؤون شخصي خود مقدّم بدارد و هر چه طرف مقابل لجاجت مي كند، او از خود گذشت و فداكاري نشان دهد.
در اين ميدان، به طور قطع معاويه كسي نبود كه براي خير و صلاح جامعه دست از خلافت و پادشاهي و نيّات خبيث خود بردارد و حق را به صاحبش بسپارد. او در راه رسيدن به مقصدش، نه خدا و پيغمبر و نه مصلحت مسلمانان را در نظر مي‌گرفت و همه چيز را فداي حبّ جاه و رياست طلبي خود مي‌ساخت و از اين‌كه عموم شيعه و هواداران اهل بيت و حتّي عموم مسلمانان را قتل عام كند، باكي نداشت و اگر تا حدودي بازي با الفاظ اسلامي مي‌كرد، به خاطر رياست و حكومت بود و اگر رياست و حكومتش در خطر مي‌افتاد، به آن الفاظ نيز كاري نداشت. قهراً و طبعاً در چنان موقعيّتي تنها كسي كه جانب مصلحت را رعايت مي نمود، امام بود.
ظهور اين خصلت عظمي از آن حضرت با وجود سوابق درخشان، مقام امامت و عهده‌داري حفظ اسلام، عجيب و شگفت‌انگيز نبود. اگر امام (ع) مصلحت اسلام را در نظر نگيرد، پس چه كسي به آن اهميّت مي‌دهد؟
- ضعف و تفرقه سپاه اسلام
صلح امام حسن (ع) وقتي انجام گرفت كه سپاه معاويه در همكاري و ياري او اتّفاق و اتّحاد داشتند در حالي كه لشكر امام عليه السّلام به واسطه فتنه‌هاي بزرگي كه علل آن تغيير مسير خلافت پس از رحلت رسول خدا (ص) از مسير واقعي و شرعي بود، گرفتار ضعف و سستي و نفاق و اختلاف و تفرقه گرديد و به واسطه حوادثي مانند فتنه طلحه و زبير و عايشه (جنگ جمل) و فتنه معاويه (جنگ صفّين) و فتنه خوارج (جنگ نهروان)، و شهادت بسياري از اعلام و رجال اسلام و صحابه و شيعيان و دوستان واقعي اهل بيت، و نفوذ منافقين و وضع و موقف اهل حق، بسيار حسّاس و خطرناك شده بود و مؤثّرترين ضربه‌اي كه به روحيه لشكر امام عليه السّلام خورد، شهادت اميرالمؤمنين (ع) بود.
علاوه بر اين جنگ‌هايي كه مي‌كردند، سود مادّي و غنيمت نمي‌بردند و معلوم است در چنين وضعي، پيروزي بر لشكر معاويه كه روحيه‌اش با پول و رشوه، قوي و دلگرم بود، بسيار بعيد و بلكه محال بود و در نهايت، نتيجه‌اي جز كشته شدن بقيّه اصحاب واقعي امام (ع) و ضعف اهل حق نداشت.
- اوج انحطاط اخلاقي مردم
انحطاط اخلاقي در آن زمان به حدّي رسيده بود كه تقريباً از هيچ كس انتظار نمي‌رفت براي حق، مردانه فداكاري و جان نثاري نمايد. آنان مردمي بودند كه حقّ مرد فداكار و دادگري چون علي عليه السّلام را نشناختند و ايشان را آن همه رنج دادند.
در چنين موقعيّتي امام (ع) با مردمي كه در چنين جهنّم انحطاط فكري و خلقي سقوط كرده بودند، چه كاري انجام مي‌داد و چه اصلاحاتي را آغاز مي‌نمود؟ و چگونه هجوم معاويه را از بلاد اسلام دفع مي‌كرد؟
- خطر سقوط اسلام و كشورهاي اسلامي
به فرض اگر جنگ ادامه مي‌يافت و اصحاب امام نيز پايداري مي‌كردند، در آن صورت نيز فاصله بين پيروزي اصحاب حق بر اهل باطل زياد بود و با ادامه آن محاربات، كشورهاي اسلامي در خطر سقوط قرار مي‌گرفت و زحمات پيغمبر (ص)و اميرالمؤمنين (ع) به هدر مي‌رفت؛ زيرا نفوذ معاويه زياد شده بود. آن حضرت در اين باره فرمود: «اِنّي خَشيتُ اَنْ يَجْتَثَّ الْمُسْلِمُونَ عَنْ وَجْهِ الاَْرْضِ؛ ترس آن را دارم كه مسلمانان از روي زمين محو شوند.»
- سياست اسلامي امام
پيروزي امام (ع) بر معاويه در صورتي امكان‌پذير بود كه آن حضرت، روش شرعي امامت را ـ كه روشي خدا پسند بود ـ ترك كند و مكر و خدعه را سر لوحه برنامه هاي خود قرار دهد و تجاوز، جور و ستم و دروغ و خيانت را در امور خود داخل نمايد.
معاويه و ساير رياست‌طلبان و جاه‌پرستان براي نيل به هدف پليد خود و حكومت بر مردم، از هيچ خيانت و جنايت، فريبكاري و دروغ و ستمگري و قانون شكني باكي نداشتند و در نظر آنها هر چه محيط آلوده‌تر مي‌شد و مردم به مصالح و اغراض شخصي خود علاقمندتر مي‌شدند و رشد فكري و اجتماعي آنان در همان سطح پايين نيز ركود مي‌كرد، نهايتاً زمينه براي پيشرفت سياست‌هاي مزدورانه و خائنانه آنان بيشتر مي‌شد.
اين افراد، نظم و قانون و امنيّت و همه مفاهيم مورد علاقه بشر را وسيله گسترش تسلّط خود مي‌ساختند و نظم و امنيّتي را مي‌خواستند كه از استثمار آنها محافظت كند و بدين وسيله قانون، عدالت، آزادي و حقوق جامعه بشريّت را استهزا مي‌كردند.
امّا سياست اهل بيت، سياست و روش علي و حسن و حسين (ع) و ساير مردان خدا، به تمام معنا ضدّ اين سياست بود.
اين مردانِ حقيقت و عدالت، سياست و روششان، حفظ مصالح اجتماع و آسايش واقعي و احترام به حقوق و برقراري عدالت و مساوات بود و در سياست آنان هيچ جايي براي مكر و خدعه، دروغ و ظلم وجود نداشت.
عملاً نيز اهداف عالي اين سياست در مدّت خلافت ظاهري اميرالمؤمنين (ع) معلوم شد و طبق نصوص و متن تعاليم اسلام، سازنده مترقّي‌ترين اجتماعات صد در صد انساني بود.
چنين سياستي به واسطه اسبابي كه از سي سال پيش تا آن روز، حكومت‌طلبان و دنياپرستان پيش آورده بودند، طرفدار نداشت و جز عدّه معدودي، كسي خواستار آن نبود و علّت پيشرفت معاويه نيز، همين علل و اسباب بود، نه قوّت سياست و زيركي او.
آنچه بيان شد مختصري از اسرار و علل صلح امام (ع) بود. در پايان اشاره به اين نكته لازم است كه
صلح در شرايطي صورت گرفت كه از روي ناچاري و براي حفظ مصالح مهم انجام گرفت و شرايطي كه امام (ع) به معاويه فرمود و معاويه هم آنها را قبول كرد، شرايط بسيار حسّاس و پر ارزشي بود و اگر چه معاويه به اين شرايط عمل نكرد، ولي اين عهدنامه وثيقه اي بود كه روش معاويه را محكوم ساخت و او را از اين‌كه اميرالمؤمنين و خليفه پيغمبر معرّفي شود، خلع ساخت و خيانت‌هاو عمل‌نكردن به تعهداتش را آشكار ساخت و در عين حال اين عهدنامه، اتمام حجّت و سندي به نفع شيعه شد و مستمسكي بود كه اعمال خلاف معاويه تا حدّي با آن كنترل مي‌شد و زبان اعتراض مردم را به او باز نگاه مي‌داشت.
 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

اشتباهات احمدی نژاد، نهایتا باعث ِ پُخته-تر شدن اصولگرایان وَ اصلاح-طلبان شد ...  


 

 

          

 

 


  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم

  ((( عـبـــد عـا صـی : بر هیچکس پوشیده نیست که حضرت امام خمینی (ره) ، در مقام ِ رهبر انقلاب اسلامی وَ یک رهبر بزرگ مذهبی-سیاسی ، همیشه از اسرائیل وَ نظام سلطه-جوی شرق وُ غرب بعنوان دشمنان اسلام ، مسلمین وَ تمام مظلومین جهان یاد میکردند. با این وجود ، ایشان هرگز از دایره-ی ادب وَ عقلانیت خارج نمیشدند وَ حتی در اوج بحران دفاع مقدس، دشمنان ملت وَ مظلومین جهان را "آقای کارتر"، "آقای ریگان" وَ "آقای صدام" خطاب میکردند ؛ ادب را از خدای خویش وَ اولیاالله ، بخوبی آموخته بودند. میگفتند «اسرائیل باید از بین برود» ، چون رژیم صهیونیستی را بزرگترین غـــده-ی سرطانی در خاورمیانه وَ جهان میدانستند. نسبت به رژیم آپـــارتـــایـــد ِ افریقای جنوبی هم همین موضع را میگرفتند ؛ بعد از سرنگونی این رژیم به رهبری "نلسون ماندلا" ، فورا با کشور آفریقای جنوبی رابطه-ی محترمانه-ای برقرار کردند. ایشان بلا-تشبیه ، مثل برخی از دولتمردان تازه به دوران رسیده برای خود نمایی جلوی دوربینهای خبری شعار نمیداند وَ با «تمسخر» نمیگفتند که « آمریکا وُ اسرائیل همین روزها از نقشه-ی جهان مَـحـــو خواهند شد »!؟ ... آن هم وقتیکه تمام رسانه-های مزدور نظام سلطه ، در افکار عمومی مردم دنیا ، خصوصا غربیها ، «جا-انداخته بودند که حکومت جمهوری اسلامی منشأ تروریست جهانی-ست وَ حکومت-شان هم از عده-ای تروریست تشکیل شده» وَ هدفشان از گسترش انرژی هسته-ای ، ساخت سلاحهای اتمی است ... همین دولتمردان ، تحریمهای پی در پی نظام سلطه را هم که با تمسخر « مُشتی وَرق-پاره-ی بی-اثر » خواندند وَ گفتند « انقدر تحریم کنید تا تحریـمــدونـتـان پاره شود »! ... وَ بعد هم دیدید که پیامدهای این برخوردهای «کوچه-بازاری» وَ نامعقول چه ناملایماتی را به بار آورد. شکی نیست که بقول امام راحل «رابطه-ی ابرقدرتها با ایران نباید رابطه-ی گرگ وُ میش باشد» ، ملت شریف ایران هم نباید تسلیم زورگویی-های نظام سلطه شود. با تدبیر وَ واکنشهایی گسترده باید اعتماد-سازی-ای بین المللی را در دنیا ایجاد کنیم تا بتوانیم شرافتمندانه وَ محترمانه بر انبوه معضلات موجود انشاالله غلبه کنیم. جان کلام لازمست بگویم که تا در کشورهای اسلامی با جمیتی بیش از یک میلیارد نفر ، فرهنگ-سازی پیشرو وَ آمادگی لازم ایجاد نشود ، وَ حکام وُ سلاطین مزدور آنها سرنگون نشوند ، شعار سرنگونی اسرائیل ممکن نیست ، این رژیم غاصب فقط چند میلیون نفر یهودی نیست ، مهمترین پایگاه آمریکا وَ به تبع آن ، مهمترین مُهره-ی نظام سلطه وَ متحدین آن است. امام خمینی (ره) هم هیچگاه فرمانی مبنی بر سرنگونی ِ اسرائیل ندادند ؛ حرفشان این بود که «اسرائیل باید از بین برود» ، یعنی در شرایط وَ زمان مقتضی.  والسلام. ))) 

زیباکلام در گفتگو با عصر ایران، از پختگی و تحول نیروهای سیاسی جامعه ایران پس از هشت‌سال ریاست جمهوری احمدی‌نژاد، می‌گوید.
***
* به نظر شما، به عنوان یک استاد علوم سیاسی و تحلیلگر مسائل سیاسی جامعه ایران، مهمترین درسی که جامعه و حکومت ایران از تجربه ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد می‌تواند بگیرد، چیست؟
من اساساً با درس‌گرفتن موافق نیستم! من معتقدم ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد معلول پاره‌ای از شرایط سیاسی و اجتماعی بود. خیلی از ویژگی‌های احمدی‌نژاد، بعدها آشکار شد. کسر قابل توجهی از آن 17 میلیون نفری که در سال 84 به احمدی‌نژاد رای دادند، از این ویژگی‌ها بی‌خبر بودند و به دلیل وجود آن شرایط اجتماعی سیاسی خاص، در سال 84 به احمدی‌نژاد رای داده بودند. بنابراین معتقدم اگر آن شرایط دوباره در سپهر سیاسی اجتماعی جامعه ایران ظاهر شود، هیچ بعید نیست که باز هم آن 17 میلیون نفر به کسی مثل احمدی‌نژاد رای بدهند.
* آن شرایط دقیقا چه بود؟
ویژگی اصلی آن شرایط، سرخوردگی مردم از اصلاح‌طلبان و اصلاحات بود. ناامیدی مردم از تحقق اصلاحات وعده داده شده دولت خاتمی، نقشی اساسی در تحقق آن شرایط داشت. ویژگی دیگر، ایجاد فضایی بود دال بر اینکه انقلاب اسلامی از مسیر عدالتخواهی اقتصادی و اجتماعی‌اش منحرف شده است.
اصولگرایان و برخی از اصلاح‌طلبان تندرو، هاشمی رفسنجانی را در پیدایش این وضع مقصر می‌دانستند. اصولگرایان با تبلیغاتی که انجام داده بودند، این تصور را برای خیلی‌ از مردم پدید آوردند که شخصی به نام اکبر هاشمی رفسنجانی، مقصر بی‌عدالتی‌های اقتصادی و اجتماعی موجود در جامعه ایران است.
* حامیان احمدی‌نژاد این نقد را به شانزده سال هاشمی و خاتمی وارد می‌کردند که رئیس جمهور در آن شانزده سال، در پی تحقق مطالبات مردم فقیر و محروم نبود و احمدی‌نژاد با پرچمداری این مطالبات، به قدرت رسید.
من این حرف را کاملاً قبول دارم که آقای هاشمی در هشت سال دوران سازندگی، عمده تاکیداتش بر روی صرف سازندگی بود. در واقع، آقای هاشمی سازندگی را به صورت نوعی ایدئولوژی یا گفتمان درآورده بود و محرومین حق داشتند بگویند پس ما چی؟ اما پاسخ محرومین این است که شما در یک دوره، که دوره جراحی است و اقتصاد ایران باید یک جراحی عمیق را متحمل شود، سختی و ستم زیادی خواهید کشید ولی پس از جراحی، اوضاع برای شما بهتر خواهد شد.
تمام اقتصادهای دولتی، وقتی که به سمت اقتصاد ادام اسمیتی حرکت کردند، این درد و خونریزی ناشی از جراحی مذکور را تحمل کردند. حدود بیست سال پیش، حتی تا همین ده سال پیش، کم نبودند معلمان روسی و اوکراینی فقیرشده‌ای که به ترکیه می‌آمدند برای روسپیگری.
پس از پایان اقتصاد دولتی در شوروی و سایر کشورهای بلوک شرق، خیلی از واحدهای دولتی از تعداد نیروهایشان کم کردند. در نتیجه این وضع، چنان مصائبی ایجاد شد. اقتصاد دولتی وقتی می‌خواهد پوسته دولتی‌اش را بشکند و به سمت اقتصاد آزاد برود، این امر با مشکلات زیادی همراه است.
در ایران، حرکت به سمت اقتصاد آزاد در دوران ریاست جمهوری هاشمی، متاسفانه به صورت فاجعه‌آمیز درآمد زیرا به صورت ناقص اجرا شد (و عملاً اجرا نشد). در نتیجه اجرای ناقص آزادسازی اقتصادی، تمام مشکلات گذر از اقتصاد دولتی برای حقوق‌بگیران و اقشار ضعیف جامعه ایجاد شد، ولی مواهب اقتصاد آزاد مبتنی بر بازار، شامل حال آنها نشد.
بنابراین، پاسخ اقشار محروم این نبود که سیاست اقتصادی هاشمی غلط است. پاسخ این بود که اجرای چنین سیاستی، اجتناب‌ناپذیر است. جوامع دیگر هم، وقتی که از یک اقتصاد فاسد یا ناکارآمد دولتی به سمت اقتصاد آزاد رفتند، این مشکلات و مصائب را تحمل کرده‌اند. جناح راست در طول سال‌های متمادی، همه آن مشکلات و بدبختی‌ها را به گردن هاشمی رفسنجانی و خانواده و همفکران او انداخت.
* نقد احمدی‌نژاد و جریان راست رادیکال به هاشمی این بود که ما اساساً انقلاب نکرده‌ایم که یک اقتصاد آزاد در ایران حاکم شود که حالا بخواهیم به طبقات فقیر و محروم جامعه، بگوییم شما مصائب گذار به اقتصاد آزاد را تحمل کنید. حق با چه کسی بود؟ هاشمی یا احمدی‌نژاد؟
قطعا حق با هاشمی بود؛ برای اینکه نجات اقتصاد ایران جز در گام برداشتن به سمت اقتصاد آزاد نبود و نیست. الگوی اقتصاد آزاد در برزیل، کره جنوبی، مالزی، ترکیه و آرژانتین جواب داده است. ما چاره‌ای جز انتخاب این الگو نداریم. بنابراین به هر دلیل و بهانه‌ای که جلوی این رفرم تاریخی گرفته شود، ما عقب می‌افتیم.
* شما اسم این الگوپذیری را "رفرم تاریخی" می‌گذارید. احمدی‌نژاد و راستگرایان رادیکال اسم این کار را تسلیم‌شدن ایران در برابر مناسبات اقتصادی نظام سلطه می‌گذاشتند.
شما هر اسمی می‌توانید بر این الگوپذیری بگذارید؛ ولی اسم علمی این الگو، اقتصاد آزاد آدام اسمیت است. ما در ایران، بر اساس پاره‌ای از ملاحظات سیاسی و ایدئولوژیک، این اصلاح اقتصادی را "تسلیم‌شدن در برابر نظام سلطه" نامیده‌ایم؛ ولی واقع مطلب این است که ما چاره‌ای جز تن دادن به اقتصاد آزاد نداریم. اقصاد آزاد ربطی به نظام سلطه ندارد؛ بلکه به مناسبات و فرایندهای اقتصادی مرتبط است.
* احمدی‌نژاد و حامیانش در سال 84 می‌گفتند این آموزه که طبقات محروم باید فشاری طاقت‌فرسا را تحمل کنند تا ما به اقتصاد آزاد برسیم، اصلاً جزو آموزه‌های انقلاب اسلامی و اسلام نبوده است. پس چرا باید این فشار را بر فقرا تحمیل کنیم؟
این آموزه نه ربطی به اسلام پیدا می‌کند نه به انقلاب اسلامی ربط دارد. برزیل و آرژانتین کشورهایی کاتولیک‌اند. مالزی کشوری چندملیتی با اکثریتی مسلمان است. ترکیه تاریخی متفاوت از این کشورها دارد ولی این کشور هم مثل سایر کشورهایی که نام بردم، به دنبال اقتصاد آزاد رفته است.
آقای احمدی‌نژاد یک‌سری شعارهای قشنگ برای محرومین مطرح کردند بدون اینکه در عمل وضع محرومین بهتر شود. آیا بعد از هشت سال حکومت احمدی‌نژاد، وضع محرومین از دوران آقای هاشمی بهتره شده است؟
* بهتر نشده است، ولی پس از پیروزی احمدی‌نژاد در انتخابات 84، حزب مشارکت بیانیه‌ای منتشر کرد و پذیرفت که به اندازه کافی به طبقات محروم جامعه توجه نکرده است. مقایسه شعارهای معین در سال 84 با حسن روحانی در سال 92، نشان می‌دهد اصلاح‌طلبان این درس را از احمدی‌نژاد فراگرفته‌اند که فقط به سود طبقات مدرن شعار ندهند.
من این حرف را قبول دارم ولی حرف من این است که اصولگرایان نیک می‌دانستند که سیاست اقتصادی هاشمی، اجتناب‌ناپذیر است. کار آنها با هاشمی، مثل این بود که کسی به یک بیمار بگوید تو نباید آمپول بزنی چونکه آن سوزن درد دارد!
ما نمی‌توانیم تا آخر دنیا این اقتصاد دولتی را ادامه بدهیم. البته در صورتی که درآمد نفتی درست و حسابی داشته باشیم، می‌توانیم این اقتصاد دولتی را ادامه دهیم. ولی اگر روزی روزگاری این درآمد نفتی فرضی کم شود، ما باید همدیگر را بخوریم!
* سوال من این است که هشت سال زمامداری احمدی‌نژاد چیزی به عقل سیاسی اصلاح‌طلبان اضافه کرده است؟
ممکن است چنین شده باشد؛ همان‌طور که آقای روحانی در کمپین انتخاباتی‌اش مراقب بود در چاله‌ای‌ که اصولگرایان برایش کنده‌اند نیفتند. ممکن است اصلاح‌طلبان به این نتیجه رسیده باشند که شعارهایشان فقط معطوف به دموکراسی و آزادی و جامعه مدنی و توسعه سیاسی نباشد بلکه وضع اقشار محروم جامعه را نیز در بر بگیرد.
برخی از اصلاح‌طلبان در پس ذهنشان این نکته وجود دارد که آنها، چه در دوران هاشمی و چه در دوران خاتمی، خوب عمل نکرده‌اند. یعنی جوری رفتار کرده‌اند که گویی توجهی به اقشار محروم جامعه ندارند. برعکس، احمدی‌نژاد رفتاری را در پیش گرفت که گویی همه دردش بهبود وضع این اقشار است.
من می‌خواهم بگویم اگر اصلاح‌طلبان این درس را از احمدی‌نژاد آموخته باشند، اتفاقاً درس بسیار نادرستی را از او فرا گرفته اند! اصلاح‌طلبان نباید این درس را از احمدی‌نژاد بیاموزند. چرا؟
برای اینکه احمدی‌نژاد و اصولگرایانی چون او، از سال 84 به این سو، فقط شعار حمایت از اقشار و لایه‌های محروم را سر داده‌اند. یعنی در عمل نتوانسته‌اند گام‌های اساسی و بلندمدتی را برای محرومین بردارند. تنها کار این‌ها این بود که به اقشار محروم ماهی 45هزار و پانصد تومان دادند. تازه این کار را هم به بدترین شکل ممکن انجام دادند. یعنی نه فقط به اقشار محروم، بلکه به صادق زیباکلام هم، که ماهی 3 میلیون تومان درآمد دارد، ماهی 45هزار و پانصد تومان دادند.
ما نباید گول ظاهر ماجرا را بخوریم و شعارهای پوپولیستی بدهیم. شعار پوپولیستی را دو سه سال می‌توان سر داد. تا آخر دنیا که نمی‌توان!
* یکی از ویژگی‌های مثبت احمدی‌نژاد از نظر برخی مسوولان، طرح شجاعانه ارزش‌های انقلاب بود. در این باره چه نظری دارید؟
به نظر من، احمدی‌نژاد در این زمینه هم، مثل قصه حمایت از محرومین، فقط شعار می‌داد. بنده معتقدم مهمترین شعار انقلاب اسلامی، آزادی و دموکراسی بود. بنابراین وقتی شما به من می‌گویید احمدی‌نژاد سعی کرد شعارهای اصلی انقلاب را زنده کند، من از شما می‌پرسم احمدی‌نژاد کدام شعار اصلی انقلاب را در عمل زنده کرد؟
* شعارهایی مثل استقلال و استکبارستیزی و ...
احمدی‌نژاد در سال‌ها نخست ریاست جمهوری‌اش سعی فراوانی کرد تا شعار اسکتبارستیزی یا آمریکاستیزی و نابودکردن اسرائیل را زنده کند. ولی سوال من این است که خواسته‌های انقلاب اسلامی، "مرگ بر آمریکا" گفتن و آرزوی نابودی برای اسرائیل بود یا آزادی مطبوعات و آزادی زندانیان سیاسی؟
* شعار "اسرائیل باید از بین برود" شعار امام خمینی بود و احمدی‌نژاد هم این شعار را احیا کرد.
در جریان پیروزی انقلاب اسلامی، موضوع حمایت از فلسطین مطرح بود، ولی نابودی اسرائیل اصلا و ابدا در شعارهای مردم و قطعنامه‌های پایان راهپیمایی‌ها مطرح نبود. در کدام یک از آن قطعنامه‌ها این موضوع مطرح شد که نابودی اسرائیل، یکی از خواسته‌های این مردمی است که علیه رژیم شاه به پا خاسته‌اند؟
* شما چرا سخنان رهبر انقلاب را در نظر نمی‌گیرید. امام خمینی از آن سخنرانی سال 42 تا آخر عمر مخالف اسرائیل بود و "اسرائیل باید از بین برود" هم شعار امام بود دیگر. شما فقط برای نیروهای اجتماعی حق حرف زدن قائلید یا برای رهبر انقلاب هم چنین حقی قائلید؟
شما اگر در روز 22 بهمن 1357 از امام می‌پرسیدید آیا اسرائیل باید از بین برود، به احتمال زیاد ایشان جواب مثبت به سوال شما می‌دادند. ولی همه حرف من این است که امام در دوران انقلاب اصلاً به اسرائیل کاری نداشت. تنها جایی که پای اسرائیل به میان می‌آید، جاهایی بود که امام معتقد بود اسرائیل به رژیم شاه کمک کرده است؛ و گر نه امام نه با اسرائیل کاری داشت نه با یهودیان.
من معتقدم امام حتی با آمریکا هم کاری نداشت. بنابراین اینکه شما می‌گویید احمدی‌نژاد شعارهای انقلاب را احیا کرد، جوابش این است که احمدی‌نژاد فقط آمریکاستیزی و ضرورت نابودی اسرائیل را احیا کرد. ولی این‌ها شعارهای اصلی انقلاب اسلامی نبود. شعارهای اصلی، همان شعارهای آزادیخواهانه بود.
* در ایران انقلابی رخ داد و افرادی با ذهنیت و شکل و شمایل خاصی در جامعه ایران، در اثر انقلاب رخ‌داده، ظاهر شدند. در سال 84، احمدی‌نژاد به مراتب بیشتر یادآور ادبیات و آدم‌های دهه ارزشگرای 1360 بود تا هاشمی و خاتمی. توضیح شما درباره این تفاوت چیست؟
من قبول دارم که اگر شما جنبه دموکراسی‌خواهی انقلاب اسلامی را کنار بگذارید، احمدی‌نژاد خیلی بیشتر از خاتمی و روحانی و هاشمی و عارف به جریان حزب اللهی نزدیک بود. به عبارت دیگر، احمد‌ی‌نژاد در سال 84 خیلی بیشتر شبیه شهید رجایی بود تا خاتمی و هاشمی. از این نظر، حق با شماست.
* به نظر می‌آید که هاشمی و خاتمی در سال 84 در برخی از ارزش‌های انقلابی دهه 60 تجدیدنظرهایی کرده بودند ولی احمدی‌نژاد مخالف این تجدید نظرها بود. مثلاً تجدید نظر در سیاست خارجی و استکبارستیزی و مستضعف‌نوازی.
اگر جنبه آزادیخواهانه انقلاب اسلامی را کنار بگذاریم، احمدی‌نژاد به آن فرهنگ و گفتمان دهه نخست انقلاب نزدیکتر بود. من این را قبول دارم.
* پس باید پرسید که در این موارد از حیث خط امامی بودن و در خط انقلاب بودن، حق با احمدی‌نژاد بود یا هاشمی؟
با توجه به آنچه که در دهه 60 شکل گرفته بود و امام تا حدی مروج آن بود، من معتقدم احمدی‌نژاد به امام خیلی نزدیکتر و شبیه‌تر بود تا هاشمی و خاتمی.
* احمدی‌نژاد همان طور که اصلاح‌طلبان را متوجه بخش‌های پایین جامعه کرد، ریاست جمهوری اش احتمالاً برای اصولگرایان هم درس‌هایی در بر داشته است. به نظر شما، اصولگرایان از این تجربه چه آموخته‌اند؟
من فکر می‌کنم که آقای احمدی‌نژاد همه سیاسیون ایران را پخته‌تر کرد ولی هر جناحی را به یک شکل. اصلاح‌طلبان را پخته‌تر کرد. چرا؟ چون هیچ کس باور نمی‌کرد روزی برسد که رهبران اصلاحات صف ببندند برای رای‌دادن به هاشمی رفسنجانی. چه کسی باور می‌کرد که اصلاح‌طلبان با تمام وجود از هاشمی بخواهند که نامزد ریاست جمهوری شود؟
این تحول ناشی از پختگی‌ای بود که علتش ریاست جمهوری احمدی‌نژاد بود. احمدی‌نژاد در عین حال اصولگرایان را هم خیلی پخته کرد. بزرگترین خدمت احمدی‌نژاد به اصولگرایان، این بود که به آنها نشان داد عصر و زمانه و دوره آن شعارهای آرمانگرایانه و پوپولیستی سپری شده است.
* انگار خود احمدی‌نژاد هم در این هشت سال درس‌هایی از تجربه زمامداری اش گرفت که در دو سال آخر، ادبیاتش خیلی تغییر کرد.
شاید احمدی‌نژاد متوجه شد که همه این 75میلیون کشته مرده آن شعارهای رادیکال دهه 60 نیستند. شاید او متوجه شد که جامعه ایران متشکل از میلیون‌ها تحصیلکرده دانشگاهی و انسان‌های فرهیخته است که ضمن عدم تعارض با مذهب، خیلی دیگر به دنبال آن شعارهای رادیکال نیستند. توجه به همن نکات، شاید موجب تغییر ادبیات و موضع‌گیری‌های روشنفکرانه احمدی‌نژاد شد و او را به سخن‌گفتن از آزادی و حقوق ملت واداشت.
* درباره دوران زمامداری احمدی‌نژاد این نکته هم مطرح شده است که در هشت سال اخیر، ادب و متانت در فضای سیاسی ایران و در کلام دولتمردان ما، کاهش یافت. در این باره چه نظری دارید؟
من اتفاقاً معتقدم این‌جا هم آقای احمدی‌نژاد بانی خیر شد. یعنی او نشان داد که این ادبیات سیاسی، خیلی جالب نیست. ادبیات و لحن احمدی‌نژاد موجب شد که مردم قدر و منزلت کسانی چون سید محمد خاتمی، مهندس بازرگان، هاشمی رفسنجانی، دکتر مصدق، علی امینی و احمد قوام السلطنه را بیشتر بفهمند.
اگر احمدی‌نژاد چنین لحن و ادبیاتی نداشت، شاید حسن روحانی 18 میلیون رای نمی‌آورد. یکی از دلایل رای بالای روحانی، این بود که ادبیات و شیوه سخن‌گفتنش درست نقطه مقابل ادبیات و طرز سخن‌گفتن احمدی‌نژاد بود. روحانی سعی کرد مثل علی امینی، مثل مهدی بازرگان، مثل یک اریستوکرات، مثل یک آدم "اصلِ من‌ زاده" سخن بگوید.
* "اصل من زاده" یعنی چه؟!
یعنی کسی که بزرگی و اصالت دارد. شما الان به خوبی می‌بینید سیاستمداران و روحانیانی که وزین و مودبانه حرف می‌زنند، قدر و منزلتشان بیشتر شده است.
پس از این هشت سال، سیاستمدارانی که مودبانه حرف نمی‌زنند و پرخاش می‌کنند و ناسزا می‌گویند، دیگر خیلی نمی‌توانند مردم را جذب کنند.
 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی